ماه اسمان ماماه اسمان ما، تا این لحظه: 9 سال و 22 روز سن داره
علی جانعلی جان، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

ماه آسمان ما

دومین دندان علی جوانه زد

دومین دندان گل پسر ما تو سن 8 ماه و 22 روزگی جوانه زد.مبارک باشه پسر عزیزم😍 چند روزیه شکم گل پسر شل کار میکنه و انروزم حسابی پوستش ملتهب بود و سوخته که از اثرات دندان درآوردنه. امیدوارم با جوانه زدن دندونش این عوارض رفع بشه گل دختر و گل پسر نازنینم من انقدر خوشحالم شما رو دارم که نگو. الهی همیشه شاد و خوشبخت باشین غزل این روزا عجیب عاشق بیرون رفتن و مهمانی رفتنه، بیشتر از هرجا هم خانه مامان منو دوست داره که میتونی هر چقدر خواست تو حیاط آب بازی کنه علی هم همراهی میکنه خواهر جونش رو😍 فدای هر دوی شما بشم که انقدر به هم وابسته شدین.هر طرفی از خانه غزل باشه علی میره اونجا، علی وابستگی بسیار شدیدی به باباش داره یعنی اصلا غز...
7 خرداد 1398

رویش اولین دندان علی جان

گل پسر عزیزم اولین دندان شما در هفت ماه و 18 روزگی جوانه زد و ما رو کلی خوشحال کرد. الهی به سلامتی و راحت بقیه دندان های شما دربیاد آقا پسر مهربونم😊 هر چی از آقایی و نجیبی و خنده رویی شما بگم کم گفتم عزیزم. بسیار وابسته به من و غزل و بابایی و خیلی عالی باهامون ارتباط برقرار میکنی😇 اخ که چقدر دوستت دارم عزیزم. آخ من فدای چشمای همیشه خندان و درخشانت بشم کلی با خواهری بازی میکنین و بهتون خوش میگذره. هنوز علی جان نمیشینی ولی چند قدمی چهار دست و پا میری و این یعنی به زودی دیگه سینه خیز نمیری و ما برات غش و ضعف میکنیم هی😀 دختر نازنینم هم این روزا دلبرتر شده و من شیفته حرفاشم.امروز تو شبکه پویا نقاشی دخترکم رو نشان داد و کلی ذوق ...
2 ارديبهشت 1398

چکاب 4 سالگی و هفت ماهگی گلای من

سلام قشنگای من. روز شنبه یعنی هفدهم فروردین همه با هم رفتیم مرکز بهداشت برای چکاب. غزل خانوم 13 کیلو با 99 سانت قد بود علی آقا 8600 با قد 71ونیم سانت بود. خانم مرکز بهداشت گفت غزل وزنش کمه و باید بیشتر رسیدگی بشه اما خب غزل واقعا خوب غذا نمیخوره و ما هم راضی نیستیم ولی کاری نمیشه کرد.حالا همون روز صبح بردیم آزمایش خون گرفت که از نظر تیرویید چک بشه که شکرخدا مشکلی نداشت فقط یه مقدار کم خونی داره که امیدوارم با مصرف مکمل و اینا حل بشه. علی هم این روزا غذای کمکی میخوره و میشه گفت خوب استقبال میکنه.حریره رو با سیب پوره شده براش طعم دار میکنم که خوشش میاد. چن روز قبل رفتیم خانه مامان جون و پیاز و نخود تو  حیاط کاشتیم و کلی منتظریم نتیجه ش رو...
25 فروردين 1398

تولد چهار سالگی دختر نازم

دختر قشنگم تولدت هزاران بار مبارک نفسم😍 تولد امسالت رو روز چهارم فروردین خانه عمه فاطمه گرفتیم.همه فامیل پدری بودن و حسابی خوش گذشت. الهی که همیشه شاد و خندان باشی عزیزدلم. کیک به سلیقه خودته که این روزا با وجود اینکه فیلمش رو ندیدی ولی عاشق شخصیت انیمیشنی السا و خواهرش شدی.من و بابا دوستت داریم و سلامتی و شادی تو برامون خیلی مهمه عزیزدلم😇 روز هفتم فروردینم کنار خانواده من برات جشن گرفتیم و کلی بهت خوش گذشت و حسابی بازی کردی😘 چند روز پیش هم من و شما با هم رفتیم گردش حسابی و دو سه ساعتی باهم بازی کردیم و لذت بردیم. این روزا علی جان هم غذای کمکی میخوره و همین باعث شده من و غزل بتونیم بریم بیرون و نگران گرسنگی علی نباشیم...
13 فروردين 1398

نیم سالگی گل پسرم

علی جانم نیم ساله شدی😍 مادر به فدای تک تک روزهای زندگیت😘 قد شما در 6 ماهگی 70 سانت و وزن شما 8 کیلو و 50 گرم بود که شکرخدا خوبه😊 از روز دوازدهم اسفند یعنی چند روز قبل از 6 ماهگی برای اولین بار فرنی خوردی😀 استقبالت خوب بود. تا شش روز بهت فرنی دادم و بعدش حریره بادام دادم.الان دو وعده در روز بهت حریره بادام میدم که میشه گفت دوست داری.از چند روز دیگه هم پوره سیب زمینی و هویج و بعدم سوپ بهت میدم.الهی فدات بشم که انقدر دوست داشتنی هستی و با خنده های قشنگت حسابی دلمو آب میکنی. شاید الان که این مطلب رو میخونی حسابی بزرگ شدی و خواندن اینا برات عجیب باشه که چطوری من با جزئیات برات یادداشت کردم شایدم خوشت بیاد شایدم هیچ وقت فرصت نشه اینجا رو بهت معرفی...
22 اسفند 1397

کلاس زبان فرشته ناز ما

سلام عزیزانم.این روزها من بهتریت روزهای عمرم رو با شما میگذرونم.شماهایی که بهترینین😍 از روز چهارم بهمن غزل خانوم کلاس زبان انگلیسی میره و کلی چیزای جدید یاد گرفته.دوشنبه ها و پنجشنبه ها ساعت 4 تا 5 میره.بیشترم با باباحامد میره و یکی دوبارم با من رفتیم. روند کلاس رو دوست دارم.با بازی و شعر و قصه به بچه های 3تا 5 ساله زبان رو یاد میدن.شما که از جو کلاس و معلمتون خوشت آمده شکرخدا. وقتی ازت پرسیدم اسم معلمت چیه خیلی بامزه گفتی توچر لاله😁 ای من فدای تلفظ بامزه ت بشم😘  خواهر برادری خیلی با هم رفیق شدین.زمان بیشتری بازی میکنین با هم و از همه بیشتر علیه که عاشقته و وقتی حرف میزنی با دهن باز نگات میکنه😊  علی عزیز هم دقیقا ت...
23 بهمن 1397

4ماهگی دونه برفم

دیروز عشق کوچولوی من 4 ماهه شد  الهی مامان فدای دختر و پسرنازش بشه دیروز باباحامد مرخصی بود و همه با هم ساعت 9ونیم رفتیم مرکز بهداشت. علی اقا وزنش 7کیلو و 100 بود و قدش 66 سانت و دور سرش 42. خانم مرکز بهداشت گفت دوهفته دیگه برا چکاب وزنش بیارینش چون خوب وزن گرفته البته به نسبت خودش میگفت.حالا قراره سی دی ماه دوباره بریم. واکسن هم از هر دوپا زد و قطره چکاند دهن علی کوچولو.منم این وسطا قد و وزن کرد و گفت خوبی  علی عزیز ما تو 3ماه و 29 روزگی برای اولین بار غلت زد و ما کلی ذوق زده شدیم.یاد اولین غلت غزل افتادیم این روزها علی خیلی بامزه شده و همه عاشقشیم.علی بیشتر از همه به غزل توجه میکنه و در هر حالی باشه غزلو ببینه میخند...
17 دی 1397

اولین یلدای چهارنفری

چقدر یلدای امسال قشنگ تر بود  لحظه لحظه ش پر از عشق و محبت بود  امسالم مثل پارسال رفتیم خانه عمه فاطمه. عمه مهربون هم مثل همیشه مهمان نواز و مهربونه و به ما اونجا حسابی خوش میگذره اون چند رز حسابی به شما خوش گذشت و کلی با بچه های اقوام بازی کردی روز یکشنبه هم برگشتیم از صحنه. دیشب رفتیم خانه دوست بابا که یه پسر همسن شما دارن.شما کلی با حسین بازی کردین و دلت نمیخواست برگردیم خانه خودمان.الهی فدات شم که عاشق بازی کردنی.بگم از علی کوچولوی ناز که روز به روز تلاشش بیشتر میشه برای غلت زدن ولی هنوز موفق نشده. ما هم کلی تشویقش میکنیم.شما خیلی دوسش داری و باهاش بازی میکنی.من از اینکه میبینم باهاش بازی میکنی و اونم میخنده کلی ذوق ...
6 دی 1397

اولین تجربه دندانپزشکی غزلکم

دیروز یعنی 19 آذر من و غزل جون همراه هم رفتیم محل کار باباحامد و آقای دکتر یکی از دندان های تخت غزل جون رو براش ترمیم سطحی کرد. غزل هم خانوم بود و همکاری کرد حالا قراره یکشنبه پیش رو هم یک جلسه دیگه بریم. آقای دکتر که از همکارای باباس خیلی دیروز برخوردش خوب بود و حتی تلوزیونی که اونجا روشن بود رو هم گذاشت رو شبکه پویا که دخترک ناز ما حس بهتری داشته باشه و برای تمامی مراحل از نازدونه ما اجازه میگرفت.ممنونیم ازشون. دو سه روزی خانه مامان من بودیم و حسابی به غزل خانوم خوش گذشت.کلی بازی میکرد و همه هواشو داشتن. برا همین امروز دوست نداشت برگردیم خانه خودمان. حالا قراره شام بریم خانه مامان گلی تا دخترک راضی بشه دیروز به مامانم میگفت من...
20 آذر 1397

دوماهگی گل پسرم

دختر و پسر نازنینم بدونین که قوت قلب  نور چشمان منین، زندگی کنار شما شیرین ترین مرحله زندگی منه. الانم مثل این دوماه و نیم وقتم کمه و تند تند چیزایی که یادمه مینویسم. از چکاب و واکسن دوماهگی علی جان بگم که خداروشکر راحت بود.قد علی دردوماهگی 60 سانت و وزنش 6 کیلو و دور سرش 40 سانت بود. واکسن هم خداروشکر راحت بود و بدنش فقط کمی گرم شد که با قطره استامینفن کنترل شد اما فردای واکسن یعنی 5 صبح دیگه قطره رو بالا میاورد و مجبور شدم شیاف بذارم میشد شیاف هم نذاشت ولی خب گفتم شاید خوابم ببره و متوجه نشم تبش بالا بره که شکر خدا بالا نرفت و دیگه به شیاف نیاز نشد. دوشنبه 21 آبان ماه هم علی آقا رو بردیم بیمارستانی که باباحامد کار میکنه و ختنه کردیم.ب...
29 آبان 1397