ماه اسمان ماماه اسمان ما، تا این لحظه: 9 سال و 23 روز سن داره
علی جانعلی جان، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

ماه آسمان ما

18 ماهگی و ماجراهای اون

1395/7/23 12:56
نویسنده : مامان سمیه
278 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فندق مامانمحبت قربونت برمممممم عسلم بوس امروز جمعه 23 مهره و شما یک سال و 6 ماه و 14 روز سن داری دلبندم محبت فکر کن که چقدر نسبت به روزی که داری این خاطره رو میخونی کوچولو و فسقلی هستی بغلای جونمااااا الان برا خودت خانمی شدی ماشالا محبت بوس

برات بگم از این مدت، هفته اول مهر رفتیم خونه پسرعموی بابا و دو سه روزی بودیم، اونجا شما شدیدآ مریض شدی و وقتی برگشتیم تا یک هفته به شدت تب داشتی همراه با اسهال و استفراغ، چند بار بردیمت دکتر و گفتن ویروسیه و باید دوره ش طی بشه، یعنی من و بابات اونقدر غصه خوردیم که نگو چون شما جوری تب داشتی که مجبور بودیم لختت کنیم و فقط پاشویه کنیم ولی بازم از شدت تب چشماتو باز نمیکردی...آخ که چه شب و روزهای بدی بود، قشنگ نصف شدی اونقدر بد مریض شده بودیگریه دیگه نمیگم از اون روزهای بد ولی شکر خدا حالت خوبه الان و سرحال و خوشحالی و من و بابا هم روزی هزار بار بابت نعمت سلامتی شما خدا رو شکر میکنیم محبت 

به خاطر همین بیماری ویروسی واکسن 18 ماهگی شما با 10 روز تاخیر روز یکشنبه 18 مهر ماه زده شد، رفتیم مرکز بهداشت و اول قد و وزن شما چک شد، وقتی وزنت کرد گفت 10 و 700 هیپنوتیزم من و بابا کلی تعجب کردیم و گفتیم خانوم دقت کن بچه ما وزنش خلی کمتر از اینه که دقت کرد مثلا و گفت 10 و 500 هیپنوتیزم ولی ما باورمون نشد، نشون به اون نشون که دیشب با ترازوی دیجیتال شما رو وزن کردیم و همونجوری که فکر میکردیم خیلی کمتر از اعلام بهداشت بودی، بله شما 9 و 300 بودیغمناک چقدر بی دقت و کم توجهن این مرکز بهداشتی ها شاکی خلاصه که قدت هم 79 بود که این یکی رو لطف کردن درست اعلام کردن دور سرت هم 49 بود، فدای مختصاتت بشم الهی بوس واکسن 18 ماهگی دو تا بود یکی دست راست یکی دست چپ آقاهه گفت اکثرآ یکی از واکسن ها رو به پا میزنن که باعث میشه بچه بیشتر اذیت بشه و تا چند روز نتونه راه بره ولی کتاب گفته میشه به دست زد و کتاب رو هم نشون داد بهمون زیبا ممنونیم از آقا مهربونه جشن شما از دو ساعت بعده واکسن کم کم دست دردت شروع شد و تا 24 ساعت هم درد داشتی و ترجیح میدادی دستتو تکون ندی و خیلی مظلوم شده بودی ولی شکر خدا تب نکردی و فقط یه مقدار بدنت گرم شد و نهایت تبت رسید به 37 و نیم که خب تب حساب نمیشد، خدا رو شکر این واکسن اونجوری که میگفتن سخت نبود و به خیر گذشت محبت 

دهه اول محرم هم تموم شد و ما چند شبی رو رفتیم هیئت، خیلی خوب بود، شما هم خیلی خانوم بودی و حسابی من و بابا از فضا استفاده کردیم، شب عاشورا و شام غریبان همراه بابا بودی و به گفته بابا هم خانوم بودی و اصلا اذیت نکردی الهی قربونت برممممم بوس 

کلی شیرین زبونی میکنی و همش من و بابا ذوقتو میکنیم، دایره کلماتت روز به روز گسترده تر میشه و حسابی نمک میریزی قسقلی بغل به بابا جعفر میگی حاجیبغل اونقدر بامزه میگی که همه کیف میکنن، عزیز هم میگی که من خوشم میاد البته همینجوری میگی و مخاطبت فرد خاصی نیست، هر وقت میخوای اسپند دود کنم میگی دود بوس وقتی میبینی برات غذا میارم سریع میری زیر سفره و پیش بندت رو میاری و میدی دستم و میگی به به محبت ماشالا دختر باهوشم تشویق کلی کار جدید هم هست که تو ذهنم نمیمونه و زیاده ماشالا...خدا حفظت کنه عزیزدلمون بغل 

اینجا دقایقی قبل از واکسنه که با هم داریم پرونده بهداشت شما رو چک میکنیم محبت 

اینجا هم غروب روزیه که واکسن زدی و مثل دخترای خان نشستی و دست چپت رو هم اصلا تکون نمیدادیخنده 

این هم منتخبی از عکس های محرمی دخترمون محبت 

در آخر هم ماهگرد 18 م فرشته ناز خونه مون که با یه کیک زبرای مامان پز در کافی شاپ سوپر استار برگزار شد و کلی خوب بود ولی حیف که دخترم حال ندار بود بوس 

ممنونیم از خدا بابت بودنت هستی ما بوس 

پسندها (2)

نظرات (2)

نفس بانو
23 مهر 95 13:03
ماشالا. خدا دختر گلتون و حفظ کنه و ایشالا هیچ وقت مریض نشه
مامان سمیه
پاسخ
ان شالله.ممنون
مامان سمیرا
29 مهر 95 2:05
سلام عزیزم . وای دلم کباب شد.. آخ یه هفته تمام بچم چی کشید.. منم گریه م گرفت بخدا... بازم خدا رو شکر الان خوبه. انشالله همیشه سالم باشه . دوست داریم غزلی ... کلا ارادت خاصی داریم به شما خان خانم
مامان سمیه
پاسخ
آخ آخ سمیرا یعنی جزو بدترین هفته های بعد تولد غزل بود..خیلی سختمون بود ممنون خاله. ما هم شما و سامیاری رو خیلی دوست میداریم