هفدهمین مروارید غزلی
سلام جگر گوشه مامان سلام قند ونباتم خوبی عمرم؟ خوشی؟ امروز روز شنبه س و شما یک سال و 7 ماه و 20 روزه ای و من میخوام برات خاطره ای دیگر ثبت کنم فدات شم
ماشالا هزار ماشالا روز به روز حرف زدنت بهتر میشه، الان دیگه تقریبا اسم همه چی رو میتونی بگی اونقدر کلمات رو بامزه میگی که دوست دارم فقط تو حرف بزنی و من نگات کنم، اونقدر روزها میچلونمت که دیگه صدات در میاد عاشق برچسب هلوکیتی هستی که بابا برات خریده و روزی یه دونه برات میچسبونه در کمدت و تو هم هی میری بوسشون میکنی و باهاشون حسابی سرگرم میشی
به مامان و بابای بابا میگی بابا بزرگ و مامان بزرگ و اونا هم کلی ذوق میکنن وقتی اینجوری صداشون میکنی، بابای من چند روزه رفته کربلا و وقتی میگم غزل باباجعفر کجا رفته میگی بلا دیگه تقریبا جمله های کوتاه میگی مثلا میگی بابا بیا، دایی بیا، مامان نرو،
تو دو هفته قبل یه روز من و شما و بابا با هم رفتیم شهر بازی پاساژ شهرآرا ، خیلی خلوت بود و شما کلی بازی کردی و در نهایت دوست نداشتی بیای بیرون
یه روز هم همراه با خاله اسیه و عمو حمید رفتیم دره مراد بیگ و کلی خوش گذشت بهمون
اینم عکس 19 ماهگی که قولش رو داده بودم
یه خبرخوب دیگه اینکه هفدهمین دندونت هم تقریبا دو هفته قبل نمایان شد، یعنی الان شما 5 تا دندون تخت داری خانوم کوچولوم، البته مثل سری های قبل برای اینکه این دوندون جوانه بزنه چند روزی حالت بد بود و بالا اوردی و حتی شکمت هم شل شده بود ولی خدا رو شکر وقتی دندونت جوانه زد همه مشکلات حل شد
دختر نازم این روزها خیلی خیلی شیر میخوری، خیلی ها میگن اگه ازشیر بگیرمت برای هر دومون بهتره ولی من دلم نمیاد، دوست دارم تا 24 ماه بهت شیر بدم، از خدا میخوام کمکم کنه تا بتونیم این چند ماه باقی مانده رو به سلامتی و دل خوش طی کنیم