هجدهمین مرواریدت مبارک نازنینم
سلام هستی مامان. بذار خیلی سریع برم سر اصل مطلب چون وقت ندارم و هر لحظه ممکنه شما از خواب بیدار بشی و نتونم بقیه ش رو بنویسم دیروز غروب وقتی خواستم بینی ت رو تمیز کنم زدی زیر گریه درست مثل همیشه بعد وقتی گریه میکردی دهنت کامل باز بود و من متوجه یه مروارید خوشگل تخت شدم، دست که کشیدم دیدم لثه ت خون اومد البته خیلی کم یعنی همون لحظه پوست روی لثه ت کنار رفت و دندونت نمایان شد، این دندون هجدهمین مروارید خوشگل شماس که تو فک پایین و سمت راست در اومده، مبارکت باشه عزیزدلمممممم
امروز باباحامد دو شیفته و من منتظرم شما از خواب ناز بیدار بشی تا با هم بریم خونه مامان جون
هفته قبل عمه فاطمه اومد دیدن شما، بعد شام اومد و کلی با هم بازی کردین. دوسش داری و اونم خیلی دوستت داره حسابی دلش برات تنگ شده بود
نمایشگاه اسباب بازی هم بود که فرصت نشد خانوادگی بریم و مامان جون برای شما چند تا کتاب و یه بسته گل سفال خریدن و کلی عاشق کتاب ها شدی و همه رو بلد شدی و هی تکرار میکنی، عاشق اینم که ازروی کتاب شکلک تعجب رو یاد گرفتی و هی میگی مامان تتجب بعد قیافه ت رو اینجوری میکنی یعنی این وقتا خوردنی میشی حسابی
تا صدای اذان میاد سریع میگی مامان اذان و بعد میگی زوزو (وضو) و دستاتو خیس میکنم و میکشی روی پات و بعد میگی نماز و وایمیسی سرتو میندازی پایین و هی اروم اروم مثلا نماز میخونی
دیشب خیلی خسته بودی و ساعت 10 لالا کردی هنوزم که ساعت 10 و نیمه صبحه تو خواب نازی...خوابای خوب ببینی عمرممممممممم