از شیر گرفتن غزل جونم
سلام نازدونه من، عمر مامان شما یه مرحله سخت از زندگیت رو با موفقیت پشت سر گذاشتی و الان برا خودت خانمی شدی میگم سخت نه اینکه بی قراری کردی و غصه خوردی بلکه چون میدونم بچه ها به سینه مادر خیلی وابسته ن و زندگی بدون شیر مادر براشون سخته قبلا هم گفتم اما بازم تکرار میکنم که از شیر گرفتن شما از چند ماه قبل یعنی از آذر ماه شروع شد و به تدریج وعده های شیر خوردنت رو کم کردم و غذا رو جایگزین کردم، اینجوری خیلی بهتر بود و من و شما هیچ کدام اذیت نشدیم خدا رو شکر شما با احتساب شیر شبانه که 4 شب ادامه داشت یک سال و 11 ماه و 8 روز شیر خوردی و من بسیارررررررررر خوشحالم که تونستم این مدت بهت شیر بدم
روز جمعه 13 اسفند اولین روزی بود که پروژه از شیر گرفتن رسمیت داشت و شما برای اولین بار ظهر بدون می می خوابیدی، اولش یه کم نق زدی و باورت نمیشد که بهت می می ندم اما من گذاشتمت روی پام و برات آهنگ تا تو هستی و غزل هست که اقای قربانی خونده رو پخش کردم و شما خیلی زود و بدون نق خوابیدی شبش هم وقتی گفتم غزل جون بریم لالا با خوشحالی گفتی بریم اتاق می می لالا اما من بهت گفتم که شما خانوم شدی و قبل خواب میتونی شیر خانم گاوی بخوری، قبول کردی دو سه قلوپ شیر خوردی و وقتی رفتیم تو اتاق یه کم نق زدی اما بعد چند دقیقه مثل فرشته ها خوابیدی، روزهای بعد همون نق رو هم نزدی و خیلی راحت و خوب با این قضیه کنار اومدی . تا 4 شب هم تو خواب هر شب یه بار بهت شیر دادم تا مشکلی برای خودم ایجاد نشه و تمام، خیلی دوران خوبی بود غزل جون ان شالله همه مامانا بتونن بچه شون رو شیر بدن و مشکلی نداشته باشن چون واقعا حس بی نظیریه وقتی اولین بار بهت میگن بچه ت رو شیر بده، من هنوز اون لحظه که برای اولین بار چسبیدی بهم و خیلی هم گرسنه بودی فراموش نکردم الهی که همیشه تنت سالم باشه بند دلم دو شب قبل رو تا صبح بدون حتی یه بار می می خوردن خوابیدی فقط دیشب یه بار بیدار شدی و آب خواستی که بعد آب خوردن بدون هیچ حرفی خوابیدی به لطف خدا تو دوران شیردهی شما من یک بار قران رو کامل خوندم و یک بار هم تا جزئ 15 که همه اینها لطف خدا بود
الان چند شبی هم هست که توی تخت خودت میخوابی، با خودم گفتم حالا که قراره تا صبح شیر نخوری بهتره مستقل خوابیدن رو هم یاد بگیری که خدا رو شکر خوشت اومده و تا صبح اصلا بیدار نمیشی، البته من و بابا تو اتاقت و پایین تختت میخوابیم ...کم کم باید مستقل بشی و ما هم به تدریج از اتاقت میریم نفسم
راستی امروز میخوایم بریم خونه خاله هدی و عکسای تولدت رو بگیریم، امسال زودتر عکس میگیریم که چاپ کنیم و برای تولدت به مهمونا بدیم، چند روز قبل با کمک مامان گلی برات دامن توتو درست کردیم و لباس خوشگلی هم مامان گلی برات دوخته ممنونیم ازشون
الانم شما و بابا حامد تو خواب نازین... اونقدر شیرین زبان و ناز شدی که حد و حساب نداره، ماشالا هزار ماشالا دیگه جمله های 4 تا 5 کلمه ای رو خوب میگی و ما کلی ذوقت رو میکنیم مثلا خیلی خوب و ناز میگی مامان بیا بریم بخوابیم چند روز قبل برای خاله فاطمه شعر میخوندی و کلی ذوق میکردی، با ادا و خنده میگفتی جیبام پره فندق و پسته بعد خاله میگفت میریم مدرسه تو هم غش غش میخندیدی..فدات بشممممممممم
یک سال و 11 ماه و 10 روز سن داری نفسم