ماه اسمان ماماه اسمان ما، تا این لحظه: 9 سال و 22 روز سن داره
علی جانعلی جان، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

ماه آسمان ما

از شیر گرفتن غزل جونم

1395/12/19 8:25
نویسنده : مامان سمیه
287 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نازدونه من، عمر مامان شما یه مرحله سخت از زندگیت رو با موفقیت پشت سر گذاشتی و الان برا خودت خانمی شدی محبت میگم سخت نه اینکه بی قراری کردی و غصه خوردی بلکه چون میدونم بچه ها به سینه مادر خیلی وابسته ن و زندگی بدون شیر مادر براشون سخته بغل  قبلا هم گفتم اما بازم تکرار میکنم که از شیر گرفتن شما از چند ماه قبل یعنی از آذر ماه شروع شد و به تدریج وعده های شیر خوردنت رو کم کردم و غذا رو جایگزین کردم، اینجوری خیلی بهتر بود و من و شما هیچ کدام اذیت نشدیم خدا رو شکر محبت شما با احتساب شیر شبانه که 4 شب ادامه داشت یک سال و 11 ماه و 8 روز شیر خوردی و من بسیارررررررررر خوشحالم که تونستم این مدت بهت شیر بدم

روز جمعه 13 اسفند اولین روزی بود که پروژه از شیر گرفتن رسمیت داشت و شما برای اولین بار ظهر بدون می می خوابیدی، اولش یه کم نق زدی و باورت نمیشد که بهت می می ندم اما من گذاشتمت روی پام و برات آهنگ تا تو هستی و غزل هست که اقای قربانی خونده رو پخش کردم و شما خیلی زود و بدون نق خوابیدی بوس  شبش هم وقتی گفتم غزل جون بریم لالا با خوشحالی گفتی بریم اتاق می می لالا اما من بهت گفتم که شما خانوم شدی و قبل خواب میتونی شیر خانم گاوی بخوری، قبول کردی دو سه قلوپ شیر خوردی و وقتی رفتیم تو اتاق یه کم نق زدی اما بعد چند دقیقه مثل فرشته ها خوابیدی، روزهای بعد همون نق رو هم نزدی و خیلی راحت و خوب با این قضیه کنار اومدی . تا 4 شب هم تو خواب هر شب یه بار بهت شیر دادم تا مشکلی برای خودم ایجاد نشه و تمام، خیلی دوران خوبی بود غزل جون محبت ان شالله همه مامانا بتونن بچه شون رو شیر بدن و مشکلی نداشته باشن چون واقعا حس بی نظیریه وقتی اولین بار بهت میگن بچه ت رو شیر بده، من هنوز اون لحظه که برای اولین بار چسبیدی بهم و خیلی هم گرسنه بودی فراموش نکردم محبتبوس الهی که همیشه تنت سالم باشه بند دلم بغل دو شب قبل رو تا صبح بدون حتی یه بار می می خوردن خوابیدی فقط دیشب یه بار بیدار شدی و آب خواستی که بعد آب خوردن بدون هیچ حرفی خوابیدی بوس  به لطف خدا تو دوران شیردهی شما من یک بار قران رو کامل خوندم و یک بار هم تا جزئ 15 که همه اینها لطف خدا بود محبت

الان چند شبی هم هست که توی تخت خودت میخوابی، با خودم گفتم حالا که قراره تا صبح شیر نخوری بهتره مستقل خوابیدن رو هم یاد بگیری که خدا رو شکر خوشت اومده و تا صبح اصلا بیدار نمیشی، البته من و بابا تو اتاقت و پایین تختت میخوابیم ...کم کم باید مستقل بشی و ما هم به تدریج از اتاقت میریم نفسم محبت 

راستی امروز میخوایم بریم خونه خاله هدی و عکسای تولدت رو بگیریم، امسال زودتر عکس میگیریم که چاپ کنیم و برای تولدت به مهمونا بدیم، چند روز قبل با کمک مامان گلی برات دامن توتو درست کردیم و لباس خوشگلی هم مامان گلی برات دوخته جشن ممنونیم ازشون

الانم شما و بابا حامد تو خواب نازین...بغل بغل  اونقدر شیرین زبان و ناز شدی که حد و حساب نداره، ماشالا هزار ماشالا دیگه جمله های 4 تا 5 کلمه ای رو خوب میگی و ما کلی ذوقت رو میکنیم محبتبوس مثلا خیلی خوب و ناز میگی مامان بیا بریم بخوابیم محبت چند روز قبل برای خاله فاطمه شعر میخوندی و کلی ذوق میکردی، با ادا و خنده میگفتی جیبام پره فندق و پسته بعد خاله میگفت میریم مدرسه تو هم غش غش میخندیدی..فدات بشممممممممم بوسبغل 

یک سال و 11 ماه و 10 روز سن داری نفسم 

پسندها (2)

نظرات (5)

مامان سمیرا
24 اسفند 95 4:28
ماشالله به شیرین زبونی هاش . سامیار که زیاد پیشرفتی تو حرف زدن نکرده . خیلی به تو و غزلی تبریک میگم . خداروشکر که زیاد اذیت نشد. من که خیلی استرس دارم .
مامان سمیه
پاسخ
ممنون سمیرا جون استرس نداره دوست خوبم، سامیار ماشالا خوب غذا میخوره خیلی راحت میتونی از شیر بگیریش وقتی هم شیر نخوره غذا بهتر میخوره
مامان هدی
24 اسفند 95 11:04
http://www.aparat.com/v/hHWfG
مامان هدی
9 فروردین 96 0:56
الهی خاله فدات بشه که شدی دو ساااااااااااااااااااله. جیگر. شیرین. مبارکت باشه. مبارک مامان و بابات باشی. در پناه خدا همیشه سلامت باشی و بابا مامان مهربون و زحمت کشت شاهد خنده و شادی تو باشن. سمیه جونی مجددا تبریک می گم بهتون. انشالله جشن 20 سالگی اش. اااااااااااااااااااااااای خدا دلم قنج رفت
مامان سمیه
پاسخ
مرسی خاله هدی ممنونننننننن.
مامان سمیرا
13 فروردین 96 18:05
تولدت مبارک غزلی. عزیز دلم برات بهترین هارو ارزو می کنم . انشاالله که کنار مامان و بابایی خوشحال و خوشبخت باشی . مامانش زودتر پست تولد خانم خانما رو بذار
مامان سمیه
پاسخ
ممنون خاله سمیرا. خدا اقا سامیار رو براتون حفظ کنه
مامان تازه کار
16 فروردین 96 1:00
وااای که برای من این موضوع معضل شده، هر روز که میگذره مایسا بیشتر به شیرم وابسته میشه. حتی وعده های کوچیکشم نمیشه حذف کرد. به زور و با جیغ و داد میخوره. فقط خدا کمکمون کنه
مامان سمیه
پاسخ
غزل هم اواخر اونقدر بهم وابسته شده بود که بدنم واقعا کم میاورد و گاهی راهی بیمارستان میشدم اما با روش تدریجی تونستم راحت از شیر بگیرمش و اذیت نشیم