ماه اسمان ماماه اسمان ما، تا این لحظه: 9 سال و 27 روز سن داره
علی جانعلی جان، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

ماه آسمان ما

تجربیات از پوشک گرفتن

1396/2/24 15:34
نویسنده : مامان سمیه
147 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلم، این پست میخوام یه سری نکات بنویسیم که وقتی داشتم شما رو از پوشک میگرفتم چه نکاتی رو رعایت کردم که هم بقیه مامانا بتونن استفاده کنن هم اگه خدا خواست خودم بعدا دوباره استفاده کنممحبت 

روزهای اول من پایین تنه شما رو کامل لخت میکردم و میرفتیم دستشویی و شما حاضر نبودی اصلا بشینی، منم اصرار نمیکردم همو سرپا بودی و برای اینکه راحت تر بتونی کارتو انجام بدی مقداری آب ولرم میگرفتم از کمر به پایین تا به اصطلاح تحریک بشی و بتونی زودتر ادرار کنی که خب جواب هم میداد، از شلنگ کولر هم برای آب کشی خونه استفاده میکردیم که خیلی خوب بود و الان هیچ جای خونه نجس نیستآرام از روزی که دیگه شما تو خونه و شلوارت ج ی ش نکردی من رویه مو عوض کردم و لباس های شما رو در نمیارم و مثل آدم بزرگا فقط لباس رو میکشیم پایین و کارت رو انجام میدی و اینجوری خیلی بهتر شده چون مثلا ممکنه ما بیرون باشیم و شما بخوای بری دستشویی من که نمیتونم همه لباسای شما رو در بیارم تا یه دستشویی ساده بخوای بری عزیزمآرام

مشکل بعدی پی پی بود که یه کم اوضاع بهتر شده و من سعی کردم با زبان ساده برات توضیح بدم که این موضوع ترس نداره و اصلا نباید نگران باشی و هی تو دستشویی برات قصه گفتم تا شما یه کم اروم تر شدی و راحت تر پی پی میکنی هر چند فکر میکنم هنوز مونده تا عادی بودن، برای پی پی هنوزم پایین تنه رو کامل لخت میکنم. روزای اول هر یک ساعت یک بار میرفتیم دستشویی و شما کارت رو انجام میدادی اما الان شده تقریبا 2 ساعت یه بار، گاهیخودت میگی جیش دارم و میریم دستشویی و من بیشتر وقتا منتظر اعلام تو نمیمونم و با بازی و خنده میبرمت دستشویی، برای اینکه بیای هم گاهی قطار بازی میکنیم گاهی بدو بدو بازی گاهی تشویق خوراکی گاهی تشویق بازی، تشویق ها هم روز به روز کم رنگ تر شده. 

تقریبا هر روز هم با هم رفتیم بیرون تا شما بدونی که بیرون هم بدون پوشکی و این موضوع رو کامل پذیرفتی.

پوشک شب رو هم تقریبا 5-6 شبه که کنار گذاشتم و این موضوع هم راحت بود، البته آخرین کار قبل خواب رفتن به دستشوییه و وقتی هم برای نماز صبح بیدار میشیم من شما رو میبرم ج ی ش میکنی و خیلی سریع دوباره میخوابی و من خیالم راحته که تا 10 گاهی 11 هم که میخوابی اذیت نمیشیبوس  

تو این مدت تمام سعی خودمو کردم که دعوات نکنم و به خاطر عدم کنترل ادارا سرزنشت نکنم که موفق بودم، گاهی واقعا کلافه میشدم مخصوصا روزهای اول اما تو این مدت فقط یه بار صدام رفت بالا و گفتم ای بابا خب زود باش دیگه که سریع بعدش پشیمون شدم و دیگه تکرار نکردم، امیدوارم کامل نوشته باشم و این مطالب برای کسی مفید بوده باشه، امیدوارم خدا منو به خاطر همه کم و کاستی های مادرانه م ببخشه و کمکم کنه تا وظایفمو بهتر انجام بدممحبت 

امروز میخوای بری خونه مامان گلی چون من وقت دندانپزشکی دارم و بابا هم شیفته، مطمئنم خیلی بهت خوش میگذره چون عمه زهرا هم از دانشگاه اومده و چند روزی اینجا میمونه محبت 

مادر به فدای خنده هات عزیزمممممممممم بغلبوس

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان سمیرا
29 اردیبهشت 96 17:46
ممنونم عزیزم نکته های خوبی رو گفتی . مخصوصا سرگرم کردن تو دسشویی با قصه
مامان سمیه
پاسخ
امیدوارم به کارت بیاد دوستم