ماه رمضان سه نفری
سلام فرشته مامان، امروز که میخوام این مطلب رو بنویسم شما 2 سال و یک ماه و 29 روز سن داری عشقم، یعنی دیگه چیزی تا ماهگرد 26 م شما نمونده عسلم امروز دومین روز ماه رمضانه دخترم و من و بابا روزه ایم، شما هم اونقدر شیرین و خانومی که هر چی ازت تعریف کنم کمه
هفته گذشته به خاطر مشکلی که برای یکی از اقوام پیش اومد و بابا بزرگ خونه نبود ما شبا برای خواب میرفتیم خونه مامان گلی و این موضوع برای شما تنوعی شده بود و کلی خوشحال بودی، خدا رو شکر بابا بزرگ برگشته و ما دو شبه خونه خودمونیم
جمله بندی هات خیلی بامزه و شیرینه و گاهی من و بابا نمیدونیم چی جوابتو بدیم قندکم، چند روز قبل داشتی با باباحامد بازی میکردی یه دفعه از اتاق اومدی بیرون گفتی مامان از دست بابا ناراحت شدم من اونقدر تعجب کردم که نگو بهت گفت اخه چرا؟ گفتی شدم دیگه بعد رفتی دوباره ادامه بازی یا مثلا دیروز غروب بابا حامد به خاطر ماه رمضون بی حال بود و دراز کشیده بود و کمتر حرف میزد گفتی باباجونم وقتی شما گریه میکنی من غصه میخورم دیگه اون وقت بود که هر دومون میخواستیم بخوریمت
دو سه روزه وقتی میخوای صدام کنی خیلی عشوه ای و با ناز و ادا میگی مامان جونممممم انقدر عزیز میگی که هر بار قبل بله گفتن کلی قربون صدقه ت میرم فسقلی البته از دیروز بابا حامد رو هم باباجونم صدا میکنی و ما کلا از ذوق رو ابراییم
انقدر کلمه و جمله ناز و شیرین داری که نمیدونم کدوم رو برات ثبت کنم شیرین زبانم، روزی چند بار میای بغلم میکنی و میگی مامان دوستت دارم باور کن اون لحظه ها من خوشبخت ترین ادم روی زمینم از خدا میخوام این لحظات قسمت همه خانم ها بشه
وسط بازیمون میگی ای بابا گوشیم داره زنگ میخوره بعد میری که مثلا جواب بدی میگم کیه؟ هر بار یه نفر پشت خطه یه بار عمه یه بار بابا یه بار دایی خلاصه که خودت فقط سلام میکنی و گوشی رو میدی به من مثلا بعد میگم خودت حرف بزن خب من چی بگم مامان؟ میگی بگو خوبی؟ سلامتی چی میتنی؟ (میکنی) منم هی حرف میزنم و هر چی بگم چند روز بعد با تلفن های مثلا ی تحویلم میدی وروجک بعضی وقتا هم دوستت بهت زنگ میزنه که من عاشق دوستتممممم میگی بهش بگو بیا با من بازی کن انقدر عاشق این بازی تلفنی که نگو
وقتی بستنی میخوای میگی مامان اجازه میدی بستنی بخورم؟ بعد اگه نزدیک وعده غذایی باشه یا اون روز یه بار خورده باشی میگم نه که اینجا خیلی شیرین میگی لفطا اجازه بده اینجا رو دیگه من یاد کلاه قرمزی میفتم که میگفت لفطا ای مامان به قربون حرف زدنت بره
عاشق کالسکه تی و هر وقت میخوایم بریم بیرون باید با اون بریم، این هفته هم چون هی میرفتیم خونه مامان گلی شما همش با کالسکه میرفتی و کلی ذوق میکردی
تعریف کردنی زیاده ولی من دیگه الان خسته شدم بریم چند تا عکس ببینیم
عاشقتم دختر نازممممممممممممممم