29 ماهگی دونه الماسم
سلام نازنین دختر مامان الهی که لبتات خندان باشه همیشه شما امروز دو سال و 5 ماه و یک روزه ای و همین الان تو خواب نازی که من دارم اینجا مطلب مینویسم.
هفته ای که گذشت از روز جمعه تا سه شنبه ما همش خانه مامان جون بودیم چون رفته بودن مشهد و یخچالشون مشکل داشت نباید خانه خالی میبود ما اونجا بودیم و شما هر روز کلی ذوق حیاط رفتن داشتی، ظهرها با هم میرفتیم حیاط و شما حسابی آب بازی میکردی، عصرها هم توپ بازی میکردی، چقدر خانه حیاط دار خوبه خوش به حال کسانی که خانه بزرگ و حیاط دار دارن
شبا هم بابا حامد از سرکار میامد اونجا و بیشتر شبا شما با هم میرفتین مغازه و برا خانه خرید میکردین.
پنجشنبه هفته قبل یعنی دوم شهریور هم رفتیم تولد 7 سالگی آقا پارسا پسردایی باباحامد که شما بسیار دوسش داری یعنی هرکاری پارسا میکنه شما هم دوست داری انجام بدی و هرجا ببینیش کلا از کنارش تکان نمیخوری
تم تولد هم رئال مادرید بود که شما لباس مناسب داشتی نازدانه من از شیرین زبانی هاتم نمیدونم چی بگم فرشته نازم. وقتی مامان جون اینا از مشهد امدن بهشان میگفتی زیارت ابول بعد سریع میگفتی ما میخوایم خودمون بریم مشهد با هواپیما بعد رسیدیم بگیم السلام علیک آقاجان الهی مامان فدات بشه که اینقدر باهوش و نفسی این نوع سلام به امام رضا رو از تو کلیپ مخصوص امام رضا که آقای صابر خراسانی میخوانه یاد گرفتی.
همچنان با جدیت منو مامان سمیه صدا میکنی و من کلی انرژی میگیرم از صدات خانوم کوچولوم تو بازی هات عاشق شخصیت حسنی هستی و همش میگی مامان من میخوام برم پیش حسنی یا با حسنی قرار دارم یا حسنی تلفن زده و از این چیزا کلا حسنی رو دوست داری عاشق قصه ای یعنی دوست داری تمام طول روز برات قصه بگم و باهات بازی کنم، روزی چند بار برات شعرها و داستان های سروش خردسالان رو میخونم، دیروز بابا شماره جدید رو خریده بود من داشتم میخوندم برات که گفتی بذار اون یکی رو بیارم که شعر ببعی داره رفتی آوردی و شروع کردی کامل شعرشو خوندی در صورتی که شاید 2 هفته بود من اصلا این مجله رو برات نخوانده بودم عزیزدلم
به خدا میسپارمت،دعای همیشگی من برای تو عاقبت بخیریه نفسم،مامان سمیه بی نهایت دوستت داره خوشگلم