ماه اسمان ماماه اسمان ما، تا این لحظه: 9 سال و 23 روز سن داره
علی جانعلی جان، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

ماه آسمان ما

سومین محرم زندگیت

1396/7/10 9:09
نویسنده : مامان سمیه
155 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شاتوت من.خوبی دلبندم؟دخترک دو سال و نیمه منی...30 ماهه شدی عشقممحبت الهی که به سلامتی و دل خوش مامانیبوس

امروز فردای عاشوراس و شما هنوز خوابی.امسال بیشتر شبا رو سه نفری رفتیم هیئت و عزاداری کردیم، هر شب برات دفتر نقاشی و خوراکی و ماشین میاوردم تا حوصله ت سر نره، ماشالا انقدر خانم بودی که من راحت بودم و قشنگ میشد از روضه و مراسم استفاده کنم،تنها دغدغه م دستشویی رفتنت بود که هر شب وسطای مراسم میرفتیم دستشویی تا خیالم راحت بشه هر چند بیشتر مواقع شما کاری نمیکردیخنده بعضی شبا علی هم میامد هیئت و با هم بازی میکردین.

 دیشبم که شام غریبان بود رفتیم و شمع روشن کردیم. همش میگفتی تولد کیه؟ماهم برات توضیح میدادیم ولی خیلی نخواستی قبول کنی که تولد نیست. دیشب از هیئت که امدیم بیرون همش میگفتی شربت میخوام و ماهم نتونستیم برات پیدا کنیم، ایستگاه های صلواتی سر راه همه چایی بودن تا خانه شما هی گفتی شربت میخوام، وقتی رسیدیم بابا حامد برات یه پارچ شربت زعفران درست کرد، تصمیم گرفتیم هر سال عاشورا برای شما شربت درست کنیم و پخش کنیممحبت امام حسین نگه دارت باشه عزیزم

دیروزم برا اولین بار با باباحامد رفتی داخل دسته سینه زنی و عزاداری کردیآرام

دیروز غروب بهم گفتی مامان یه چیز فانتزی برام بخر! گفتم چی؟؟؟ جمله رو تکرار کردی و گفتی مثلا عروسک یا میمونخنده انقدر جمله های عجیب غریب و جدید میگی خودمم هنگ میکنم هزار ماشالا.  

قبل شروع محرم هم رفتیم خانه عمه فاطمه دیدن آرش که به شما خیلی خوش گذشت کلی با اقوام پدری بازی میکردی و همه دوستت دارن

مامان فدای ژست نازت بشه

پسندها (2)

نظرات (2)

مامان هدی
10 مهر 96 9:58
سلااااااااااااااام. خوبی خاله جون هزار ماشالله به شما. ضف کردم وقتی خوندم این مطالب رو. عزیز دلم. کی گفته اینقدر تو خانم باشی. خدار و شکر که شما رو داده به بابا و مامانت. هزار ماشالله. خدا نگهدارت باشه فسقققققلی
مامان سمیه
پاسخ
مرسی هدی جان.خدا حسنا رو برای شما نگه داره الهی.عاشقتم هدی
مامان سمیرا
12 مهر 96 0:47
راستی خیلی وقت پیش تو تابستون خوابتو دیدم . باور می کنی؟؟ انقدر برام واقعی بود که بیدار شدم فکر می کردم واقعا اتفاق افتاد . خوابش خیلی طولانیه ولی همین قدر بگم که خواب دیدم اومدیم همدان خونه شما . بعد تو خوابم تو انقدر کدبانو بودی که تو خواب بهت حسودی م شد گفتم چقدر این دختر خانمه وای چقدر هنرمنده! البته مشخصه که واقعا هم همین طوره
مامان سمیه
پاسخ
ای جانا چه خواب خوبی.ان شالله تعبیر بشه و تشریف بیارین همدان تا ببینی اصلا هم کدبانو و هنرمند نیستمخنده