ماه اسمان ماماه اسمان ما9 سالگیت مبارک
علی جانعلی جان، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

ماه آسمان ما

مامان من چی بخورم؟

1396/9/21 20:43
نویسنده : مامان سمیه
241 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پرنسس منمحبت مامان فدای دختر 2 سال و 8 ماه و 12 روزه ش بشه الهی بغل خوشمزه خانوم شما خیلی دلبر شدی و ما نمیدونیم چجوری نخوریمت بوس

جمله مامان من چی بخورم تقریبا بیشترین جمله ایه که ازت میشنومخنده ماشالا هزار ماشالا هی میای تو آشپزخانه و میگی مامان من چی بخورم؟ منم گاهی آرام جوری که نشنوی خنده م میگیره و میگم بیا منو بخور خندونک خنده مامان فدات بشه که بعد پایان شیرخوارگی غذا خوردنت بهتر شد و دیگه من باهات در این زمینه مشکلی ندارم خدا رو شکر جشن

 برنامه غذاییت اینجوریه که بین 8 و نیم تا 9 از خواب بیدار میشی و بعد از دستشویی رفتن سریع صبحانه میخوای، ساعت 11 تا 11 ونیم اولین بار میگی من چی بخورم؟ منم بیشتر وقتا برات میوه میارم و با هم میوه های خوشمزه که دوست داری میخوریم، الان تو این فصل انار که خیلی بامزه بهش میگی انو میخوریم (خیلی جالبه بلدی بگی انار ولی خودت میگی دوست دارم بگم انوخنده) یه دانه لیموشیرین و یه سیب میخوری، یه ساعت بعد میای میگی من چی بخورم؟ منم یه میوه مثل نارنگی یا خیار میدم بهت گاهی هم یه تیکه نون بهت میدم بوس بعد دیگه تا ناهار که تقریبا 2 و نیمه هیچی بهت نمیدم محبت  بعد ناهار هم تقریبا 2 ساعتی میخوابی، ساعتای 5 نهایت 5 ونیم از خواب بیدار میشی و عصرانه میخوای که خب تنوعش بالاس از بستنی گرفته تا پودینگ و حلوا با شیره انگور و فرنی و پنکیک و برشتوک و کلی چیز میز میارم برات، البته هر روز یه چیزه ها منظورم تنوع بالای عصرانه سخوشمزه خلاصه که سعی میکنم تا شام بهت چیزی ندم که گاهی موفق نمیشم، ساعت 8 و نیم تا 9 و نیم شب هم شام میخوری و بعدش اگه بخوای بهت میوه ای چیزی میدم، قبل خواب تقریبا یک لیوان 250 سی سی شیر میخوری که بعضی شبا کمتر میشه ولی خب در روز حتما یکی دو لیوان شیر رو میخوری، کدوحلوایی هم دوست داری که با شیره انگور درست میکنم و خانوادگی میزنیم بر بدن زیبا 

این روزهایی که هوا سرده بیشتر تو خانه ایم و با هم بازی میکنیم، شما عاشق بازی کردنی و من سعی میکنم به بازی هات تنوع بدم ولی واقعا بعضی وقتا کلافه میشم چون شما حتی بعد ساعتها از بازی کردن سیر نمیشیبغل 

هفته قبل هم برای اولین بار رفتی آرایشگاه، البته همراه باباحامد و بابابزرگمحبت موهات خیلی نامرتب بود وهر چی هم شانه میکردم فایده نداشت بالاخره قسمت شد و همراه باباحامد رفتین آرایشگاه، انقدر خانوم بودی و اصلا نق نزدی که بابابزرگ به کل فامیل میگفت که غزل خیلی خانوم بوده و ارام نشسته تا موهاشو کوتاه کنه محبت الهی مامان فدای گل دختر آرام و نازش بشه. فردای کوتاهی موهات هم رفتیم خانه خاله سمیه و شما همراه نیکا و حسنا کلی بازی کردین که عکسی از اون روز ندارم فکر کنم خاله هدی عکس گرفت که ازش میگیرم و میذارم برات نقل و نباتم محبتبوس 

بازی هایی که میکنیم زیاده مثلا حبوبات رو برات با هم مخلوط میکنم میگم هر کدام رو تو ظرف جدا بریز، یا اینکه با ماکارونی و صافی خارپشت درست میکنیم یا اینکه با گوش پاک کن و رنگ انگشتی نقاشی میکشیم یا اینکه با آبرنگ نقاشی میکشیم، سفال بازی و خاله بازی و شعر خواندن و ... 

در کل بگم که روزهام با تو داره به قشنگی و سادگی بچگی میگذره، با تو دوباره بچه شدم و کیف میکنممحبت

از بازیهات عکس گرفتم ان شالله تو پست بعدی میذارم چون بعد مدت ها الان دارم با سیستم پست میذارممحبت 

این یکی از بازیهاته که من تو لگن آب ریختم و شما داری با ملاقه توپ صید میکنی محبت مامان فدای بازی کردنت بشه بغل 

اینجا هم داری اب گوش پاک کن نقاشی میکشیمحبت 

یک ساعتی هست که دارین با بابا حامد تو اتاق بازی میکنین، منم یه کم مطالعه کردم و برای شما غذا حاضر کردم الانم این پست رو نوشتمجشن خدا رو هزاران بار شکر بابت نعمتهای قشنگ و بی شمارشمحبتبوس 

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان سمیرا
10 دی 96 23:39
سلام خاله سمیه . خوبی ؟ غزلی خوبه؟ می خاستم ببپرسم مطالعه ات تو چه زمینه هایی هست ؟ کتاب می خونی یا تو نت ؟ معرفی کن لطفا
مامان سمیه
پاسخ
سلام عزیزم.خوبیم شکرخدا.شما و سامیار عزیز چطورین؟چرا مطلب جدید نمینویسی؟من همون سالگرد عقدتان رو فقط دیدم. من کتاب هایی که مورد علاقمه میخرم میخونم.الان مشغول کتاب وقتی مهتاب گم شد هستم و لذت میبرم ازشمحبت