سومین شب یلدا کنار شاخه نباتم
سلام نازنین 2 سال و 9 ماه و یک روزه مامان روزها به سرعت برق و باد میگذره و من و باباحامد باورمان نمیشه که خدا تا این حد بهمان لطف داشته که مسئولیت یه بنده نازشو به ما داده باشه الهی شکر ...خدای مهربان مرسی
یک روز قبل از شب یلدا من و شما و باباحامد همراه مامان گلی و بابابزرگ رفتیم شهر باباحامد، غروب رسیدیم و برای شام همه با هم به همراه عمه فاطمه و ارش کوچولو رفتیم خانه عموی بابا شما اونجا خیلی خوشحال بودی و با دختر و پسر عموی بابا کلی بازی کردی شب هم خوابیدیم همونجا و فردا صبح رفتیم خانه عمه فاطمه و قبل ناهار همه با هم رفتیم دربند و کلی خوش گذراندیم و یه عالمه عکس خوشگل انداختیم
شما هم کلی از فضا لذت بردی و از اون روز میگی دربند رفتیم خیلی قشنگ بود
شبش هم که میشد شب یلدا خانه عمه فاطمه بودیم که خیلی خوب بود ولی اگه شما عصرش یه کم میخوابیدی همه چی بهترتر میشد
لباس یلدایی خوشگل رو هم مامان گلی زحمت کشید و برای شما دوخت یه کیف هندوانه ای خوشگل هم بافت که عالی بود
اینجا هم داری با بابابزرگ باباحامد بازی میکنی.خیلی بهت خوش میگذشت
شما 33 ماهه شدی و چیزی تا تولد 3 سالگیت نمانده من و بابا هم کلی ذوقتو داریم