فندقای مامان حالشون خیلی خوبه شکر خدا
سلام عمرهای من آخ که چقدر لذت بخشه که خودمو مامان دو تا فرشته ناز میدونم ممنون خداجونم. براتون بگم از این روزها که به لطف خدا اروم و خوب میگذره و کم کم داریم برای سال نو آماده میشیم
غزل خانوم امسال خیلی خیلی تو خانه تکانی به مامانش کمک کرد انقدر که من هوس کردم ماهی یه بار همه جا رو مرتب کنم فقط همینو بگم که هر کاری میخواستم بکنم چندین برابر زمان و زحمت لازم بود تا به نتیجه برسیم ولی بازم من راضیم دختر نازم
روز شنبه پنجم اسفند هم من و بابا حامد غزل خانوم رو سپریدیم به مامان جون و رفتیم سونوی ان تی خدا رو شکر همه چی خوب بود و وقتی برگشتیم خبر اومدن جوجه جدید رو وقتی که 12 هفته و یک روزه بود به خانواده من دادیم فردا شبش هم که ع مه فاطمه خونه مامان گلی بود رفتیم اونجا و خبر رو به اونا هم دادیم
لباسای عید غزلک هم خریده شده امسال به نسبت هر سال کمتر لباس خریدم، شاید دلیلش اینه که با خودم گفتم بعد عید مثلا اردیبهشت و خرداد باید دوباره کلی لباس تابستانی براش بخرم آخه ماشالا هیچ کدام از تی شرتای پارسال اندازه ش نمیشه و کلا باید لباس تابستانی جدید بخریم براش، منم بهتر دیدم با همین یکی دو دستی که خریدم و اونایی که داشت براش عید رو بگذرونم فقط تو فکر تولدشم که چیکار کنم؟ هیچ برنامه ای تو ذهنم ندارم، نمیدونم مثل هر سال یه شب خانواده من یه شب خانواده باباحامد؟ یا اینکه تولد رو امسال بندازم خانه مامانا؟ هنوز برنامه ای ندارم حتی لباس خوشگل و رسمی هم برای تولدش نگرفتم حتی فکر بردن به اتلیه هم نیستم یه همچین مامان سرخوشی ام حالا یه کاریش میکنیم دیگه
احتمالا فردا بریم قم، قبل از تولد غزل رفتیم تا کنون، خیلی آخر سالی دلمون زیارت میخواد، این میشه اولین زیارت قم که غزل جون میره ان شالله به سلامت بریم و برگردیم
فعلا حرف دیگه ای نیست. عکسم طبق معمول ندارم در دسترس
غزل مامان 2 سال و 11 ماه و 7 روزشه و فندق مامان هم 13 هفته و 5 روزشه مامان فداتون