آخرین پست سال 96
سلام غزل مامان،خوبی نازدونه من؟ الهی مامان فدات شه دختر خانومم دختر قشنگم یه کار جالب از دیروز یاد گرفتی که من از خوشحالی رو ابرام از دیروز صبح به صورت خودجوش خودت میری دستشویی و اجازه نمیدی من همراهت بیام عمرم خیلی زود داری مستقل میشی و من هر لحظه دلتنگ روزهای اول دنیا اومدنت میشم فکر کن هربار که جیش داری بدون اینکه به من بگی میری در دستشویی رو باز میکنی و میری تو و بعد چند لحظه صدام میکنی که بیام بشورمت آخ نفسم چقدر دوستت دارم فقط خدا میدونه فقط من یه کم نگرانم که نکنه تو دستشویی بخوری زمین، باباحامدم کاملا مخالف این کاره و میگه زوده البته به درخواست من چیزی بهت نمیگه فقط از خدا میخوام نگهدار همه بچه ها باشه
هفته قبل چند روزی قم بودیم که به شما حسابی خوش گذشت چون هر لحظه کلی همبازی دوست داشتنی داشتی و همه دور و برت بودن. از قم که برگشتیم شما بلافاصله تب کردی و دل درد شدید هم داشتی دکتر بردیم دارو داد و گفت ویروسیه، چند روز خیلی سخت رو گذراندیم،شما بعدش شکمت شل شد و چند روزم درگیر اون بودیم. حالا فکر کن این وسط منم دقیقا همین بیماری رو مبتلا شدم پوستم کند حسابی،خدا رو شکر که الان هر دو خوبیم.
چیزی تا سال جدید نمانده، امسال سومین سالیه که عید برای من رنگ و بوی دیگه ای داره،اومدنت به زندگیم تمام روزهام رو عید و بهار و شکوفه باران کرده فرشته خوشبختیم خدا رو شکر که هستی
از خواهر یا برادر احتمالیت هم بگم که امروز 15 هفته و 2 روزه که تو شکم مامانه و خدا رو هزاران بار بابتش شکر میکنم،امروز وقت دکتر دارم تا قبل عید وضعیتم برسی بشه و آزمایش یا سونوی لازم رو برام بنویسه،چند هفته دیگه مشخص میشه که خواهر تو راه داریم یا برادر
دوستتون دارم عزیزای دلم....مامان سمیه