بستن ساک بیمارستان
سلام عشقای مامان امروز من و گل پسر 38 هفته و 1 روزه که داریم با هم رشد میکنیم.من هم پا به پای نازدونه م بزرگ میشم و چیزای جدید یاد میگیرم.خدا حفظتان کنه برام عزیزانم دیگه حسابی سنگین شدم و هر لحظه برا دنیا آمدن دومین فرشته خانه بی قرارم. روز شنبه ساک بیمارستان رو بستیم و دیگه الان کاملا آماده ورود چهارمین عضو خانه ایم توی ساک هم دوتا زیرپوش و یه سرهمی جورابدار با کلاه و دو تا شلوار و دو تا بلوز مانتویی سایز صفر گذاشتم.یه جفت جوراب 6 تا پوشک و یه بسته دستمال مرطوب و قرآن کوچولو و تربت امام حسین (ع) هم گذاشتیم.فک کنم همینا بود،البته مدارک خودم و بابا و سونو اینا هم جدا گذاشتم تو کیف بابا که یادش بمانه بیاره بیمارستان
خب از گل دختر خوشگلم بگم که این روزا یه کم یاد گرفته خودش بازی کنه و این برای من پیشرفت بزرگی محسوب میشه. البته جدیدا اصلا تو جمع کردن وسایل اتاقش همکاری نمیکنه که نمیدونم چی کنم؟ چند روز قبلم عموعلی براش یه عروسک هاپوی بزرگ هدیه آورد که همه عاشقش شدیم و کلی بغلش میکنیم
فقط یک جلسه دیگه از کلاس هوش و خلاقیت باقی مانده که میمونه هفته بعد پنجشنبه چون این هفته عید غدیره و تعطیله. امیدوارم بتونم بعدها هم بازم کلاس ببرمت چون از این کلاس خیلی استقبال کردی.
الانم داری با هزار ترفند وسایلتو مرتب میکنی تا بابا بیاد با هم برین پارک.منم میام پارک تا پیاده روی کنم که ان شالله همین روزا عزیزدلمون دنیا بیاد هر دوی شما رو دوست دارم و نفسم به نفس هاتون بنده