ماه اسمان ماماه اسمان ما، تا این لحظه: 9 سال و 1 روز سن داره
علی جانعلی جان، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

ماه آسمان ما

زندگی با دوتا فرشته عزیزم

1397/7/27 15:30
نویسنده : مامان سمیه
280 بازدید
اشتراک گذاری

امروز درست 43 روزه که لطف خدا بیشتر از قبل شامل حال ما شده و خونه مون دوباره بوی بهشت گرفته. الهی من فدای غزل و علی بشم منمحبت 

تا دنیا اومدن گل پسر گفتم حالا بقیه ش: علی کوچولوی ما با وزن 3500 و قد 50 سانتی متر قدم رو چشم مامان و باباش گذاشت و ما رو دوباره خوشبخت کرد. ساعت یه ربع به 10 صبح منو بردن ریکاوری و اونجا علی رو شیر دادم. ساعت 12 هم بردنمون تو بخش. وقتی از بلوک زایمان بیرون رفتیم بابای خانواده تو راهرو چشم انتظار ما بود. من رو ویلچر بودم و علی تو گهواره. ما رو دید و تبریک گفت  باهامون اومد طبقه پایین. بستری شدیم و بعد از ناهار و استراحت علی رو شیر دادم و شد وقت ملاقات. مامانم پیشم بود که وقت ملاقات بهش گفتم بره خانه دوش بگیره و برگرده. تو تایم ملاقات هم مادرشوهر و پدرشوهر،خواهرشوهر کوچیکم،خانواده دایی کوچیک همسر،آسی جون و مامان نیکا اومدن دیدن ماچشمک البته مامان گلی و عمه زهرا وقتی من تو ریکاوری بودم اومدن دیدنمون و برامون گل و شیرینی هم آوردن که خیلی خوشحال شدیم. اولین ملاقات غزل با داداش کوچولوش هم جالب بود. ذوقشو کرد و با هم عکس انداختن. چند تا عکس خانوادگی هم تو بیمادستان انداختیم که کلی حس خوب تو عکسا هست

اون شب رو بیمادستان موندیم و فرداش مرخص شدیم. شناسنامه گل پسر و گرفتیم و رسما اسمش شد علی آقا. مامان فداش بشهعبادت وقتی رسیدیم خانه غزل خانه مامان گلی بود منم سریع با علی دوش گرفتم و مامان گلی غزل رو آور یه قابلمه سوپ هم آورد. روزها به سرعت برق ؟باد میرن و علی جان ما هم داره بزرگ میشه

هفت روزگی علی نافش افتاد و 15 روزگیش بردیمش مرکز بهداشت که وزنش شکر خدا شده بود 4100 و قدش هم 52 سانت. 

علی عزیز من تو 25 روزگی اولین بار برام لبخند زد و منو بازم خوشبخت ترین زن دنیا کرد. 35 روزگی هم علی رو دوباره بردیم مرکز بهداشت برا قد و وزن که شکرخدا خوب وزن گرفته بود. وزنش 4800 بود و قدش 55 ساتت. مامان فدای قد و بالات عزیزم.

شبا هم تقریبا خواب علی کوچولو خوبه و دو ساعت یه بار برا شیر بیدار میشه. تو این عکس علی 42 روزه س

غزل هم با اومدن علی تقریبا کنار اومده. یه کم روحیه ش حساس شده که امیدوارم بتونه خیلی زود با شرایط جدید کنار بیاد و اوضاعش عادی باشه. بیشترین مشکلی که دارم اینه که غزل نق زیاد میزنه و اوایل بهاته گیر شده بود.باز الان بهتر شده.ولی هیچ حرکتی نکرده که حس کنم میخواد به علی آسیب بزنه.تو انجام کارای علی کمک میکنه و وقتایی که علی بی قراره باهاش حرف میزنه. جالبه که چند روزیه علی به غزل خوب واکنش نشان میده و براش میخنده. عکسای غزل تو گوشیه باباشه که ازش میگیرم دفعه بعد میذارم. دوستتون دارم فرشته های نازم

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان صدرامامان صدرا
27 مهر 97 21:21
ماشالله خدا هر دو فرشته تون رو حفظ کنهمحبت