یک سالگی علی جانم
با تاخیر تولد گل پسرم مبارک🌷
الهی مامان فدای هر دوی شما بشه نفسای من😘 علی جان در ده ماه و بیست و نه روزگی اولین قدمهاشو برداشت و بعد از اون کم کم هی راه رفت و کمتر چهاردست و پا رفت تا اینکه چند روز قبل تولد دیگه کامل راه میرفت و اصلا چهار دست و پا نرفت
تو تولد علی جان غزل هم کادو گرفت به قول خودش تولد خواهر شدنش بود😍 مامان فدای شیرینی زبانی هات بشه
خدا رو شکر روزها داره به خوشی وسلامتی میگذره و من حسابی مشغولم و سرگرم شما دو تا فرشته قشنگم.
علی این روزها بسیار به غزل وابسته و حسابی با هم بازی میکنن
از سری عکس های جامانده ماهگرده که خواهر برادر مهربون با هم بازی میکردن😍
این روزها باباحامد تهران ماموریته و ما با هم تنهاییم. سخته اما شیرین و جالب. امیدوارم باباحامد زود و راحت این دوره رو بگذرونه و زودی بیاد پیش ما😍
واکسن یک سالگی علی جان رو هم روز هفدهم شهریور زدیم و شکر خدا اذیت نشد😍 قد علی جان در یک سالگی هشتاد سانت و وزنش ده کیلو و پانصد گرم بود😘
الهی خدا همه بچه ها رو حفظ کنه😍