15 هفته و یک روز
سلام عمر مامان و بابا، سلام گلابیه خوشمزه خوبی مامانی؟ من و بابا هم خوبیم خدا رو شکر، روزها اروم و خوب میگذره، نی نی دایی امیر به دنیا اومد، اسمشم طبق قراره قبلی گذاشتن علی، روز عید قربان به دنیا اومد اونقدر ناز و دوست داشتنیه که نگو مامانی من خیلی دوسش دارم، از اون روزی که علی رو دیدم همش لحظه شماری میکنم که تو رو بغل کنم، زندایی هم حالش خدا رو شکر خوبه و براش شب عید غدیر مراسم نامگذاری گرفتن و فقط فامیلای نزدیک دو طرف که من و بابا هم شاملشون میشدیم دعوت بودن
مامان هم بالاخره تنبلی رو کنار گذاشته و بیشتر به کارایی که باید برای تو انجام بده اهمیت میده، مثلا هر روز تسبیحات حضرت زهرا و سوره انشقاق و سوره والعصر و سوره قدر رو میخونم، هی صلوات میفرستم و سعی میکنم نمازهام اول وقت باشه البته این مورد رو سعی میکنم ولی اکثرا موفق نمیشم
دیروز با باباجون رفتیم و از دستچین انجیر خشک و پسته و عناب خریدیم، امروز صبح هم رو دو تا انجیر سوره والتین رو خوندم و ناشتا خوردم که با معدم سازگار نبود و سریع بالا آوردمش اما از بعدش حالم بهتر بود و تا الان یه دونه به خوردم که میگن تو رو خوشگل و ناز کنه تازه هر روز هم یه دونه انار میخورم، یعنی عاشق انارم، اونقدر که اگه بذارن روزی یه کیلو هم میخورم ولی خب میترسم معده درد بگیرم نمیدونم چرا من و تو اینقدر عاشق انار شدیم؟!
دکتر هم بهم مولتی ویتامین داده که بابا جون خریده و من میخورم، قرص های گنده و بدمزه ای هستن که به خاطر تو میخورم برام ازمایش غربالگری هم نوشت و گفت اگه دوست داشتی برو، اونو باید 29 مهر ماه برم. سونوی تعیین جنسیت رو هم میخوام تو هفته 19 برم که دیگه قطعی باشه، فکر کنم بیفته بعد از عاشورا. اخه 13 آبان ماه عاشوراس عزیزم. من و تو و بابا امسال با هم میریم هیئت
این روزها هوا سرد شده و من دیگه لباس گرم برای بیرون میپوشم، خیلی مزه میده، هنوز هیچ تغییری تو ظاهرم نکردم و تا نگم کسی نمیفهمه باردارم، منم نمیگم راستی امروز بابا بزرگ بابا جون رو اوردن شهر ما دکتر، براش دعا کن حالش وزدی خوب بشه، من و بابا هم میخوایم بریم ببینیمش، فردا شب هم عروسیه خاله زهرا س (دوست مامانی) ...قراره بعدش بره مشهد خبر دیگه ای نیست.
دوستت دارم گلابیه خوشمزه س زندگیمون.الان تقریبا 11 سانتی متر قدته و 110 گرم هم وزنته. البته حدودیه و قطعی نیست دلبندم