اولین خرید غزلی
عاشقتم که بعضی شبا میای به خوابم و من اینقدر دوستت دارم به حدی برام عزیزی که دلم نمیخواد از خواب بیدار بشم من و بابا جون روز دوشنبه عصر رفتیم بیرون و برای تو یه سری لباس خوشگل خریدیم، اولین خریدهای تو بود مامانی، البته کم و بیش مامان من و یه سری هم عمه زهرا برات لباس خریدن ولی من و بابا هنوز هیچی برات نخریده بودیم، یه بلوز و شلوار و زیرپوش بادی برات خریدیم سایز یک یعنی برای سه تا 6 ماهت دلبندم وووویییی اونقدر لباسات جیگر و نازن که خدا میدونه همون روز بابایی برای من یه بلوز قرمز مخصوص بارداری خرید که فانتزیه و روی شکمش عکس نی نیه و نوشته نی نی داره میاد لطفا صبر کنید...اونقدر نازه که نگو البته یه خورده خریدهایاون روز کارتمون رو خالی کرد...لباسای تو شد 45500 و لباس منم شد 58000 تومن بابا که خیلی مهربونه و فقط دوست داره من و تو رو خوشحال کنه. تو این دو سه روز چند باری تکوناتو حس کردم ولی هنوز خیلی ضعیفه و بیشتر مثل نبض زدن میمونه.
میدونی چیه از وقتی باردار شدم نمیتونم گشنه بمونم به محض اینکه معدم خالی میشه تهوع میگیرم و انچنان اوضام میریزه به هم که نگو...دیروز صبح نمازمون رو خوندیم و من بعدش چون معدم خالی بود کلی اوغ زدم و یه سری آب از معدم بیرون اومد. خیلی سخته و همش حس میکنی دل و رودت داره میاد بیرون. فکر کن خیس عرق میشم بسکه سختمه اون لحظات ولی خب خدا رو شکر طبیعیه و بعضی از مادرا اینجوری میشن و منم تحمل میکنم چون تو داری میای
مامان و بابای من رفته بودن مشهد و دیشب برگشتن.ما هم زودتر رفتیم اونجا و خونه رو مرتب کردیم. شام که خوردیم برگشتیم خونه، مامان من برای تو یه پالتوی قرمز و یه دست بلوز شلوار قرمز و یه ست بافتنی سفید اورده بود. دستش درد نکنه. برای من یه ژاکت قرمز اورده...کلا مامان من عاشق رنگ قرمزه گویا
بابا جون صبح زود رفته بانگک تا قسطا رو بده و منم الان میخوام برم سرکار...قربونت برم که شدی انگیزه و دل خوشیه زندگیمون
17 هفته و یک روزه ایم من و تو غزلکم