ماه اسمان ماماه اسمان ما، تا این لحظه: 9 سال و 19 روز سن داره
علی جانعلی جان، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

ماه آسمان ما

27 هفته و چهار روز

1393/10/20 13:45
نویسنده : مامان سمیه
197 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دلبندم، اونقدر خوشحالم که فکر میکنم خوابم و همه این اتفاقات خوب رویاس و ممکنه از خواب بیدار شم...خدا جون شکرت که اینقدر حال و احوال زندگیمون خوشه بغل غزلم تو خوشی های ما رو بیشتر کردی عشقم بوس

امروز با باباجون رفتیم و برای غزل خانوم یه سرویس لحاف تشک خریدیم که رنگش صورتی و سفیده و روش عکس چند تا حیووونه و خیلی خوشگله محبت (160 هزار تومن)  یه سرهمی سایز صفر نخی هم گرفتیم  (38 هزار تومن ) که سفید و صورتیه یه شیردوش دستی هم خریدیم (5500 تومن) همین روی هم شد 200 هزار تومن محبت

بابا جون برات یه شعر خوشگل گفته، اونقدر خوشم میاد وقتی ذوقش رو میبینم که نگووو، پنجشنبه شب هم به عمو حمید و خاله اسیه شام داد چون از قبل قول داده بود اگه تو دختر باشی مهمونی بده که تو یه شب برفی به قولش عمل کرد، شب خوبی بود و به همه مون خوش گذشت محبت یه تیکه از شعرت اینه که سلام غزل خانوم سلام مسافر من... بقیه ش درست یادم نیست زبان ولی خیلی خوشگله و هر کی شنیده کلی ذوق کرده برات...حالا یه روز از بابا اجازه میگیرم و اینجا متن کاملشو برات میذارم چشمک

حال و روز منم خوبه شکر خدا...فکر کنم این ماه خوب وزن اضافه کردم آخه بابا جون خیلی مواظب غذا خوردنمه و میگه باید حسابی تقویت بشممحبت چهارشنبه وقت دکترمه و بابا اصرار داره قبلش یه سونوی قد و وزن برای تو بریم که مطمئن بشیم داری خوب رشد میکنی راضی 

دو سه روزه که نافم یه دردی مثل سوزش داره، کمه ولی خب چون تجربه همچین دردی ندارم برام عجیبه، شکمم حسابی قلمبه شده و تکونای تو اونقدر محکم شده که از رو لباسم معلوم میشه بغل ای قربون دست و پات برم که اون تو داره برات تنگ میشه بوس صبح ها هم که از خواب بیدار میشم پشت قفسه سینم (بهتر از این نمیتونستم ادرس بدم  خندونک ) درد میکنه، تا یه ربع بعد بیدار شدن درد دارم و بعدش یواش یواش رفع میشه، یه جوری مثل تنگ شدن نفس و تیر کشیدنه دلخور ولی خب میدونم که طبیعیه و از طرفی هم اونقدر زیاد نیست که بخوام بترسم قربونت برم .

خیلی پر حرفی کردم...برم که کلی کار دارم ...مواظب خودت باش که عشق و زندگی من و باباجونی محبت

پسندها (1)

نظرات (5)

خاله عاطفه
20 دی 93 14:31
سلام خوبین؟؟ چ وب قشنگیییی...ماشالله به کوچولو.... سالم باشه چقد نازی تووووووووووو ب وب منم سر بزنید تازه ساختم دوس دارم نظرتونو بدونم
زهرا
20 دی 93 15:46
سلام خانمی با اجازه ات مطالبتو خوندم یکی از یکی قشنگ تر اسم دختر دوست منم غزله خیلی خوشگل و نازه ایشالا دختر شما هم قدمش براتون خیر وبرکت داشته باشه. برای من هم دعا کن که این روزهای خوشگی که به تصویر میکشی رو منم تجربه کنم.
مامان سمیه
پاسخ
ان شالله شما هم به زودی صاحب نی نی میشین دوست عزیز
مامان هدی
20 دی 93 16:26
ااای جانم.حال این روزاتو درک میکنم.کم مونده هاااا مبارکش باشه خریدای قشنگش
مامان سمیه
پاسخ
بی نهایت برای دیدنش ذوق داریم از طرفی هم روزها دارن همکاری میکنن و تند تند میرن تا منو باباجون غزلو زودتر ببینیم
مامان هدی
22 دی 93 11:25
لذتی داره که نگووووووو وقتی حسنا خوابیده دلم می خواد زود بیدار شه بیاد شیر بخوره و بیاد بغلم دوباره خوابش ببره و من هی موهاشو ناز کنم
مامان سمیه
پاسخ
ان شالله ما هم به سلامتی این لذت های جدید رو تجربه کنیم
بابا حامد
24 دی 93 2:08
خوشحال میشم وقتی خوشحالی ان شاء الله خدا نگهدار همه ی نی نی ها باشه به ویژه غزل خانوم اما عروس همون یه مصرع شعر هم غلط چاپی داره صحیح: سلام غزل خانوم مسافر من
مامان سمیه
پاسخ
خب من فکر کردم دو تا سلام داره تو مصرع اشکال نداره یه بار کاملش رو میذاریم