ماه اسمان ماماه اسمان ما، تا این لحظه: 9 سال و 22 روز سن داره
علی جانعلی جان، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

ماه آسمان ما

سونوی ماه هفتم

1393/10/25 13:37
نویسنده : مامان سمیه
242 بازدید
اشتراک گذاری

لازمه بازم اول پستم قربون صدقه ت برم و بگم که میمیرم برات؟ من میگم میگم که از جونمم بیشتر دوستت دارم و اونقدر برام عزیزی که گاهی دلم میخواد شکمم رو محکم فشار بدم و تو رو حس کنم، الهی قربونت برم فندقم بغل

دیروز اولین روز هفته 29 بود که رفتیم پیش دکترمون، بابا هم دوست داشت باشه ولی خب اون همه خانوم اونجا بودن و نمیشد، دکتر فشارم رو گرفت که خوب بود ولی یادم رفت بپرسم چنده، وزنمم کرد که دو کیلو زیاد کردم، یعنی شدم 58 کیلو، وا...چرا فکر میکنم بیشتر از دو کیلو زیاد کردم؟ به هر حال اول حاملگی 53 کیلو بودم و الان 58 هستم، بعدم صدای قلب تو رو گوش کردیم که خیلی زود تا دستگاه رو گذاشت رو شکمم صدا رو شنیدیم هر سری باید میچرخید تا پیدات میکرد اما دیروز خیلی سریع صدای قلب نازت رو شنیدیم، خیلی خوشحالم خیلی خیلی محبت بعدم برام یه سونو نوشت که وزن نی نی رو چک کنیم ببینیم حالش چطوره. بعد بیرون اومدن از مطب با باباجون رفتیم و پیش دکتر سونوگرافی وقت گرفتیم، گفت برین یه ساعت دیگه بیاین، تو این فاصله ما پیاده روی کردیم و رفتیم مغازه لباس فروشی و دو دست لباس سایز دو برای عشقمون خریدیم به علاوه دو تا رکابی سایز یک که تو تابستون بتونی بپوشیبوس بعد رفتیم شیرینی خریدیم، من خیلی یه لحظه دلم خواست زبان بعدم اومدیم بابا جون برای من قرص کلسیم تافی خرید، دقیقا مثل شکلاته تافی مینو میمونه، هم طعمش هم شکلش و بوش، آخه من به سختی قرص کلسیم میخورم زیبا بعدم رفتیم سونوگرافی که دیگه نوبتمون شده بود، دکتر سونو کرد و گفت وزنت یک کیلو و 200 گرمه محبت ای فدات بشمممممممم بغل گوگولیه منی تو...دور سرت رو هم اندازه گرفت که فراموش کردم چند بود اگه اشتباه نکنم 71 میلی متر بود، بعدم تو سونو قفسه سینه و ستون فقراتت رو دیدیم که خیلی واضح معلوم بود ای جانمممممممم بوس هیچی دیگه به اقای دکتر و منشیش هم شیرینی دادیم و خوشحال و خندون اومدیم، سر راه هم تشک تعویض برات خریدیم، بعدم اومدیم خونه مون و کلی ذوق وزن تو که خوب و مناسب بود رو کردیم. بعد شام هم مامان بزرگت اینا (مامان بابا) اومدن خونه مون، برامون چند تا نون و یه کم سیب آوردن، دستشون درد نکنه، لباس تبریکه تو هم که عموم علی از کربلا اورده رو دادیم بردن تا برات کوچیکش کنن تا اندازه موقع بیمارستانت بشه آخه سایزش واقعا بزرگ بود محبت

احتمال خیلی زیاد فردا وسایل سیسمونی رو میارن، من خیلی خوشحالم، خیلی خیلی ...خدا رو هزار هزار بار شکر میکنم که لطفش شامل حالمون شده و زندگیمون انقدر شیرین و دوست داشتنیه بغل بی نهایت شاکریممممم جشن

28 هفته و دو روز... 58 کیلو گرم وزن مادر.... یک کیلو و 200 گرم وزن غزل بوس

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان هدی
27 دی 93 18:56
عزیز دلم. هزار ماشالله. دیدی بهت می گم وزن دختری خوبه الله اکبر. جاااااااااان آدم ذوق می کنه واسش. خوبه حس این روزهاتو درک می کنم. خودتم خوب وزن گرفتی سمیه جون آآآآآفرین اول به آقا حامد بعد به خودت راستی وبلاگ سها رو چی کار کردی. کاش مطالب مفیدش رو انتقال بدی اینجا. بی شوخی خیلی خوبه ها. سیسمونی کامل شد می خوام بیام ببینما. مبارکتون باشه. سمیه دلم می خواد فشارت بدم.
مامان سمیه
پاسخ
ممنون هدی جون. اگه به حامد باشه که من باید الان 10 کیلو اضافه میکردم وبلاگ سها همونجور داره خاک میخوره مفیدش فقط شکلکاش بود حتما برای دیدنش بهت خبر میدم عزیزم