غزل شیطون و عزیز
سلام دختر قشنگم، این روزها مدل تکون خوردنت عوض شده، دیگه ضربه نمیزنی، بیشتر حالت غلط زدن داری، بعد یکی دو بار هم یه طرف شکمم قلمبه و سفت شده، انگاری مثلا باسنت رو اون قسمت فشار میدی و میاریش بالا، انقدر این کارت لذت بخشه که نگو، منم اون موقع قربون صدقه ت میرم و هی نازت میکنم از اینکه تو هستی من و بابا خیلی خیلی خوشحالیم، همش حرف تو رو میزنیم، قیافه تو رو تصور میکنیم و هی دلمون آب میشه، دیگه چیزی تا اومدن و بغل کردنت نمونده عمرم، اگه تاریخ تولدت رو طبق تاریخ فیزیولوژیک بدن من حساب کنیم، دقیقا 51 روز دیگه بغلمونی، بی صبرانه منتظر اومدنتیم.
وسایل شوینده و بهداشتیت رو هم خریدیم، یه سری خورده ریز لازم داری، منم کارامو باید دیگه جمع و جور کنم و آماده بشم تا تو بیای بغلم
امروز وقت دکتر داشتم، همون ویزیت ماهانه، کارمم زود راه افتاد و زودی برگشتم خونه، بابا جون هم الان سرکاره و شب برمیگرده، خانوم دکتر صدای قلب نازت رو برام گذاشت، وزنمم 61 کیلو بود که گفت یک کیلو رو برا لباس و کفشت میذاریم، فشارمم 10 روی 8 بود در کل به لطف خدای مهربون همه چی عالی بود، دکتر گفت آخرای اسفند معاینه داخلی میکنه که ببینه وضعیت لگنم برای زایمان چطوریه، گفت اگه بتونی و بخوای میشه طبیعی زایمان کنی فقط باید قبلش معاینه بشی، ان شالله همه چی به خیریت پیش بره.
کارایی که تو این روزها انجام میدم: خوردن روزانه جوانه گندم، روغن زیتون، سبوس گندم، قرص آهن، کلسیم و یه روز در میان مولتی ویتامین، پیاده روی تا حد امکان که گاهی روزی ده دقیقه میشه گاهی هم روزی یه ساعت، خوردن هفته ای یه لیوان آب سیب طبیعی، هفته ای دو بار سویا، هفته ای دو بار تخم مرغ، روزی 3 بار به فاصله هر 8 ساعت روغن زیتون به شکم و سینه هام میمالم، مصرف روزانه آب رو زیاد کردم تا هم پوستم آسیب نبینه هم تو حالت خوب باشه، هر روز یه دونه گردو میخورم، بادوم و کشمش شانی هم روزانه مصرف میکنم،
چیز دیگه ای فعلا یادم نمیاد، اگه بازم بود به لیستم اضافه میکنم. دوستت دارم غزل خوشگلم.
32 هفته و 5 روز...7 ماه و 15 روزه که تو وجودم دارمت شکر خدا