ماه اسمان ماماه اسمان ما، تا این لحظه: 9 سال و 27 روز سن داره
علی جانعلی جان، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

ماه آسمان ما

غزل شیطون و عزیز

1393/11/26 17:52
نویسنده : مامان سمیه
275 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر قشنگم، این روزها مدل تکون خوردنت عوض شده، دیگه ضربه نمیزنی، بیشتر حالت غلط زدن داری، بعد یکی دو بار هم یه طرف شکمم قلمبه و سفت شده، انگاری مثلا باسنت رو اون قسمت فشار میدی و میاریش بالا، انقدر این کارت لذت بخشه که نگو، منم اون موقع قربون صدقه ت میرم و هی نازت میکنم محبت از اینکه تو هستی من و بابا خیلی خیلی خوشحالیم، همش حرف تو رو میزنیم، قیافه تو رو تصور میکنیم و هی دلمون آب میشه، دیگه چیزی تا اومدن و بغل کردنت نمونده عمرم، اگه تاریخ تولدت رو طبق تاریخ فیزیولوژیک بدن من حساب کنیم، دقیقا 51 روز دیگه بغلمونی، بغل بی صبرانه منتظر اومدنتیم.

وسایل شوینده و بهداشتیت رو هم خریدیم، یه سری خورده ریز لازم داری، منم کارامو باید دیگه جمع و جور کنم و آماده بشم تا تو بیای بغلم بوس

امروز وقت دکتر داشتم، همون ویزیت ماهانه، کارمم زود راه افتاد و زودی برگشتم خونه، بابا جون هم الان سرکاره و شب برمیگرده، خانوم دکتر صدای قلب نازت رو برام گذاشت، وزنمم 61 کیلو بود که گفت یک کیلو رو برا لباس و کفشت میذاریم، فشارمم 10 روی 8 بود زیبا در کل به لطف خدای مهربون همه چی عالی بود، دکتر گفت آخرای اسفند معاینه داخلی میکنه که ببینه وضعیت لگنم برای زایمان چطوریه، گفت اگه بتونی و بخوای میشه طبیعی زایمان کنی فقط باید قبلش معاینه بشی، ان شالله همه چی به خیریت پیش بره.

کارایی که تو این روزها انجام میدم: خوردن روزانه جوانه گندم، روغن زیتون، سبوس گندم، قرص آهن، کلسیم و یه روز در میان مولتی ویتامین، پیاده روی تا حد امکان که گاهی روزی ده دقیقه میشه گاهی هم روزی یه ساعت، خوردن هفته ای یه لیوان آب سیب طبیعی، هفته ای دو بار سویا، هفته ای دو بار تخم مرغ، روزی 3 بار به فاصله هر 8 ساعت روغن زیتون به شکم و سینه هام میمالم، مصرف روزانه آب رو زیاد کردم تا هم پوستم آسیب نبینه هم تو حالت خوب باشه، هر روز یه دونه گردو میخورم، بادوم و کشمش شانی هم روزانه مصرف میکنم،

چیز دیگه ای فعلا یادم نمیاد، اگه بازم بود به لیستم اضافه میکنم. دوستت دارم غزل خوشگلم.

32 هفته و 5 روز...7 ماه و 15 روزه که تو وجودم دارمت محبت شکر خدا محبت

پسندها (5)

نظرات (1)

مامان هدی
27 بهمن 93 11:30
خیلی خیلی خوبه. من که زیاد روغن زیتون به خودم نمالیدم و الان هم اصلا ترک ندارم. البته زیر شکم بالاخره یه چند تا خط می افته که اونا هم زیاد معلوم نمیشه. اصلا بهت نمیخورد سمیه بخوای این همه کارها رو با برنامه انجام بدی. نه واقعا مادر خوبی می شی. آآآآخی منم دقیقا پارسال بود که رفتم پیش خانم دکتر و برام سونو نوشت تا ببینیم قلب نی نی مون تشکیل شده یا نه دقیقا 27 اسفند بود و چه استرسی داشتم. قرار بود عید هم بریم مسافرت و کسی هم خبر نداشت. حسنای من اون موقع 6 هفته سن داشت. فدااااااااااااش الان شده سه ماه و 23 روز قربونش بشم. سال دیگه غزل تو هم میشه 11 ماهه. واااااااااااااااااااااااااااااااااای خدا چه شوق و ذوقی آدم می کنه واسه این نی نی ها.
مامان سمیه
پاسخ
روزی که خبر بارداریت رو بهم دادی دقیقا یادمه، چه ذوقی برات میکردم. اون روز تا شب همش به فکر تو بودم حالا روزهای آخر بارداری خودمه و همون ذوق و شوق رو دارم. ان شالله خدا نی نی هامون رو حفظ کنه