پاگشای عمه فاطمه
روز چهارشنبه هفته قبل رفتیم مراسم مکه عمه زری من، حسین اومد دنبالمون، من و بابا هر دو سرکار بودیم، برگشتنی هم با دایی حسین اومدیم، همون شب عمه فاطی به بابا پیام داده بود که جمعه خونه ایم که بیان خونه مون، ما هم بعد از مشورت و جا به جایی شیفت جمعه ی من گفتیم بفرمایید. خلاصه من پنجشنبه یه سری از کارامو کردم، سوپ جو درست کردم، قرمه سبزی و سالاد کلم هم همینطور، سبزی خریدم و پاک کردم، بابا هم خونه رو حسابی تمیز کرد و در همه کارها کمک میکرد، البته بابا از صبح رفت سرخاک و غروب برگشت ولی خب شب تلافی غیبتش رو در آورد جمعه صبح هم بدون استرس بیدار شدیم و بقیه کارا رو کردیم، عمه زهرا هم زودتر اومد کمکم، طفلی یه عالممممممممه ظرف کثیف رو شست یعنی نجاتم داد همه از سوپم تعریف کردن، اونقدر که دستورش رو گرفتن و باقیش رو هم دادم بردن و بازم کلی تعریف و تمجید میشنیدم عمه فاطمه ساندویچ سازش رو هم آو.رده بود و برامون کوکی درست کرد، خوشمزه بود برای کادو هم بهشون 100 هزار تومن پول نقد دادیم، عصر هم همگی با هم رفتیم خونه بابای بابا، دارن اسباب کشی میکنن و رفتیم ببینیم در چه مرحله ای هستن عمه فاطمه اینا نموندن و رفتن، ما هم یه دو ساعتی بودیم بعد برگشتیم خونه.
مدتی بود که هی فکرم مشغول پاگشای عمه فاطمه بود که خدا رو شکر تموم شد، حالا میمونه عیدی که و.قتی اومدن خونه مون مبلغی بهشون میدیم، اون موقع واقعا توانایی مهمانی دادن ندارم
امروزم بابا جون تنهایی رفت قصابی و 7 کیلو گوشت خرید، گفتم عید لازم میشه خب، غزل خانوم که بیاد مهمونم میاد و اونوقت نمیشه بریم کیلو کیلو بخریم که ...
الانم میخوام به اصرار بابا برم بازار که یه خورده لباس بخرم، لازم دارم، لباس تو خونه ای البته
چیزی تا اومدنت نمونده گل دخترم. 34 هفته و 5 روزیم، خیلی خیلی زود میای بغلم خانمی ذوق بغل کردنت رو دارم خانوم کوچولو