ذوق های مادرانه
دوست دارم برات پست بذارم و از حال و هوایاین روزهام بگم، از طرفی هم میگم دیر به دیر بیام اینجا تا کمتر دلشوره داشته باشم، نمیدونم والا با خودم درگیرم کلا امروز شنبه س و تا اخر هفته حضور تو معلوم میشه، ماه اسمون مایی و بی نهایت دوستت داریم. دلم میخواد بعدا که اینجا رو میخونم ذوق کنم که چقدر برای بودنت مشتاق بودم. این روزها هوا به شدت گرمه و من هم کلافه میشم از گرما. از طرفی روزه و از طرفی هم گرما حسابی جونمو گرفته دیشب خونه عمو بزرگم دعوت بودیم همه بودن غیر از دختر کوچیکش. اخه بارداره و گفته بود سختمه بیام، ایشالا زودتر نی نی شون به دنیا بیاد. البته این نی نیه دومشه منم همش فکر میکردم به زودی قراره به همه خبر بدیم که نی نی ما هم داره میاد و ذوق میکردم تو دلم. ولی خب بهتره الان دعا کنم که بیای تا اینکه خیال بافی کنم
خدا جون ازت میخوام همین ماه نی نیه دلبند ما رو بذاری تو دل من و ما رو خوشحال کنی