38 هفته و 3 روز
خب دیگه واقعا داریم اخرین روزهای جنینی رو با هم میگذرونیم، این روزها همه فکر و ذکر من و بابا اومدن توه، نمیدونیم چه روزی میای ولی مطمئنیم خیلی زوده اون روز از خدا میخوام همه نی نی های تو راهی به سلامت بیان بغل مامان باباشون نی نی خوشگل ما هم سالم بیاد
امروز جمعه بود، من و بابا قبل صبح یه فیلم برای یادگاری گرفتیم، ناهار هم با هم پیتزا تابه ای درست کردیم که با وجود تندی خیلی زیاد طعمش عالی شده بود، مخصوصا خمیرش که بابا درست کرد خیلی محشر بود بعدشم استراحت کردیم و رفتیم بیرون، کیک بستنی خوردیم و یه عالمه پیاده روی کردیم، جوری که بابا دیگه کمر درد گرفته بود حالا هم نیم ساعتیه رسیدیم خونه و بابا داره نماز میخونه، منم میخوام برم نماز بخونم و بعدش فیلم کلاه قرمزی رو ببینیم روز خوبی بود. شاید اخرین جمعه دو نفریه من و بابا بود شایدم نه و تو بخوای تا 18 فروردین بمونی تو شکم من
این روزها ارامش دارم، حالم خیلی خوبه و همش در حال انجام کارهای مورد علاقه مون هستیم، آشپزی دو نفری، پیاده روی، فیلم دیدن، خوابیدن و حرف زدن با هم خدا رو شکر که این روزها هم به خوبی داره میگذره. برای بعد دنیا اومدن تو هم یه برنامه هایی داریم، قراره ان شالله یه هفته اول تولد تو رو بریم خونه مامان من، یه هفته بعدش رو هم بریم خونه مامان بابا، اینجوری فامیل ها جدا میان اونجا ما رو میبینن، احتمالا مهمونی رو هم جدا تو خونه ی اونا بگیریم، بازم باید ببینیم چی پیش میاد دلبندم