دختر یه ماهه من
سلام غزل عزیزم، یک ماه و یک روز از ورودت به زندگیه ما میگذره، یک ماهی که سراسر عشق و شور و لذت بود، لذتی که هیچ چیز نمیتونه جایگزینش بشه، قربونت برم الان که دارم برات پست میذارم خوابی، البته من باور نمیکنم خواب باشه بیشتر شبیه چرت عصر گاهی بعد از شیره تو این یک ماه خیلی تغییر کردی، عکسای روزای اولت رو که نگاه میکنم دلم ضعف میره، خیلی زود داری بزرگ میشی و تغییر میکنی دلبندم دیروز رفتیم خونه مامان جون، برای ناهار میخواستن برن خونه مامان بزرگ من که ما هم باهاشون رفتیم، تا عصر اونجا بودیم، بعد با مامان جون و باباجون و دایی رفتیم بیرون خرید و بستنی خوردن و بعد اومدیم خونه، خوش گذشت، خیلی وقت بود بیرون نرفته بودیم دلمون وا شد شیر دادن بهت برام بهتر شده، زخم نوک سینه هام هم داره بهتر میشه البته هنوز وقتی یکی از سینه ها رو میخوری درد دارم ولی فدای سرت برات هفته قبل گوسفند عقیقه کردیم و قراره یکی دو هفته دیگه هم مهمونیت رو بگیریم، من دوست داشتم تو یه کم بزرگ بشی بعد مهمونی بدیم که همینم شد حالا تاریخ دقیقش که مشخص بشه میام میگم برات، غزل من و بابا عاشقتیم، هر روز بابت بودنت خدا رو شکر میکنیم خیلی ماهی، شبای اول دل درد داشتی که با کمک یکی از دوستای مشهدی مامان خدا رو شکر دل دردت رفع شده، زیره سبز و زیره سیاه و تخم شوید و رازیانه رو با هم آسیاب کردم و همراه غذا یه قاشق چایخوری میخورم، از روزی که این ترکیب رو میخورم خدارو شکر دل دردای تو خیلی کم شده و شبا به راحتی میخوابی شبا تقریبا هر دو تا سه ساعت یه بار بیدار میشی و شیر میخوری سحر خیز هم هستی فدات شم، تقریبا بعد 7 صبح نمیخوابی و ما هم همون موقع دیگه صبحانه میخوریم ولی شما بعدش حدود ساعت 9 دوباره میخوابی و منم به کارام میرسم سایز پوشکت هم یه ده روزی میشه عوض شده قربونت برم موقع شیر خوردن به چشمام نگاه میکنی و منم برات لبخند میزنم و تو طول روز برات حرف میزنم، بابا بیشتر برات حرف میزنه و بغلت میکنه، منم از دیدن این همه عشق ذوق زده میشم موقع تولدت 3 کیلو بودی مطمئنم الان وزنت حدود 4 کیلو شده، 42 روزگیت باید ببرمت بهداشت برای قد و وزن، ذوق دارم ببینم چقدر رشد کردی دلبندم حرف دیگه ای ندارم فعلا...بازم میام. سعی میکنم از این به بعد تند تند بیام و خاطرات قشنگت رو بنویسم