واکسن دو ماهگی نفسم
روز شنبه نهم خرداد بهت قطره استامینفن دادیم و بردیمت مرکز بهداشت ولی مسئول واکسینه نبود و اون روز فقط قد و وزنت کردن، قدت 57 و نیم سانت و وزنت هم 4800 بعدم اومدیم خونه و فردا صبحش دوباره بردیمت. آقای واکسینه ای گذاشتت رو تخت و من تحمل دیدن نداشتم پشتمو کردم ولی باباجون پیشت موند، وقتی جیغت رفت هوا اومدم پیشت همون لحظه دو تا قطره هم ریخت دهنت و گفت برش دارین، منم سریع بغلت کردم و اومدیم بیرون، الهی فدات بشم که زودی آروم شدی، یه راست رفتیم خونه مامان گلی که نزدیک مرکز بهداشت بود، اولش اروم بودی برات کمپرس سرد میذاشتیم یواش یواش نزدیک ظهر تبت رفت بالا و دردات زیاد شد، دو سه ساعتی شدید بی قرار بودی جوری که شیر هم نمیخوردی و فقط گریه میکردی. دلمون برات کباب شده بود دخترم عصر یواش یواش دردات کم شد ولی همچنان تب داشتی بعد از مشورت با خاله هدی مرتب پاشویت کردیم که خدا رو شکر تبت اومد پایین. آخر شب همراه مامان گلی برگشتیم خونه مون و تا صبح مواظب بودیم که تبت بالا نره عزیزدلم که خدا رو شکر اروم مثل فرشته ها خوابیدی.
روز دوشنبه دوازده خرداد خاله سرور و خاله مریم اومدن دیدنت و برات هم کادوی نقدی آوردن هم لباس و شکلات، بی نهایت ازشون ممنونم ... خاله مریم یه فرشته کوچولو تو راه داره که از خدا میخوایم به سلامت بغلش کنه. خاله سرور هم کنجد تو راهی داره که منتظر این هفته بره صدای قلبشو بشنوه
امروز عصر هم خاله عرفانه اومد دیدن غزل و براش عروسک نازی هدیه آورد. از همه شون ممنونیم