من فدای تو به جای همه گل ها تو بخند
دختر نازنینم هیچوقت تصور نمیکردم خدا موجودی به عزیزی تو بهم عطا کنه، فرشته ای که با هر لبخندش تمام غم ها و مشکلاتم فراموشم میشه و به زندگی امیدوار میشم. ازت بابت همه حس های قشنگی که بهم دادی ممنونم دخترکم
روز پنجشنبه یعنی وقتی دو ماه و 12 روزت بود وقتی مامان بزرگت (مامان من) داشت قربون صدقه ت میرفت با صدای خوشگلت براش بلند خندیدی یعنی اولین خنده صدا دارت نازنینم ... حسی که اون لحظه داشتم غیر قابل وصفه فقط بدون زیباترین و دلرباترین خنده دنیا مال توه عمرم
روز جمعه 22 خرداد هم یعنی 2 ماه و 13 روزگیت اولین بار برات لباس سایز یک پوشوندیم، حس کردیم لباسای سایز صفر برات تنگ شده و یه شرت عینکی و آستین کوتاه از لباسای سایز یک رو تنت کردیم و دیدیم درسته موقعه تغییر سایز لباساته... این اولین تغییر تو اندازه ی بدنه تو بود و من و بابا بی نهایت براش ذوق کردیم.
چند روزه بی قراری، نمیدونیم چرا... بی تابیت ما رو هم غصه دار کرده، فکر کنم پهلوهات سرماخورده، ماساژش دادیم امروز یه کم بهتری. خدا کنه زودی خوب بشی و ما رو بیشتر مهمون لبخندای زیبات کنی