اولین قهقهه های غزلی
الهی قربونت برم دختر خوش خنده و مهربونم.دیشب خونه مامان گلی بودیم و تو هم خانوم و عزیز بودی، همه کلی قربون صدقه ت میرفتن، یه کم نق نق کردی که نمیدونم واسه چی بود ولی فکر کنم بغل خودمو میخواستی عشقم بغلت کردم گذاشتمت رو پام و برات با یه ریتم خاص قربون صدقه رفتم، وسطاش هم یه هو میاوردمت بالا و میگفتم فدات بشم یکی دو بار که این کار رو تکرار کردم تو شروع کردی با صدای بلند خندیدن، وای همه دویدن تا خنده نازت رو ببینن و تو ماشالا هزار ماشالا با هر بار این حرکت من حسابی بلند و طولانی میخندیدی آخه چطور حس اون موقعم رو برات توصیف کنم؟ فقط یه مادر میتونه بفهمه من چی میگم اونقدر اون لحظات خوش بودم که انگاری دنیا رو بهم دادن، چندین بار تو با این حرکت بلند قهقه زدی عمرم منم کلی بوسه بارونت کردم زندگیم، برگشتنی هم با کالکسه پیاده اومدیم خونه و شما حسابی خوابیدی، رفتیم کوچه قبلیمون که تا رسیدیم جلو در صاحبخونه در رو باز کرد تا مهمونش بره، خیلی با دیدن هم خوشحال شدیم من که حسابی دلم براشون تنگ شده بود گریه هم کردم خونه رو رنگ کرده بودن، چرخی توش زدیم و یاد 6 سال زندگی مشترک عاشقانه افتادیم.
امروز بابا جون رفت برات پوشک خرید، بله دیگه سایز پوشکت عوض شد از این به بعد سایز 3 استفاده میکنی قربون پاهای نازنینت بشم دخترمممممممم. افطار خونه مامان بزرگ من دعوتیم
امروز 3 ماه و 11 روز سن داری غزلم