ماه اسمان ماماه اسمان ما9 سالگیت مبارک
علی جانعلی جان، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

ماه آسمان ما

نیم سالگیت مبارک دردانه ما

1394/7/15 17:45
نویسنده : مامان سمیه
541 بازدید
اشتراک گذاری

عشق مامان شما وارد ماه هفتم تولدت شدی...نیم ساله شدی عمرم، چقدر خانم و شیرین تر شدی، عاشق این روزهام روزهای زیبای با تو بودن که از عمرم حساب نمیشه، چقدر دیدن روی ماه تو لذت بخشه، الهی که همیشه سالم و خندان باشی و در پناه خدا زندگی کنی نفسم بوس 

این روزها سرم شلوغ بود و نتونستم به موقع پست تولد 6 ماهگیت رو بذارم عزیزدلم. روز پنجشنبه من و شما و باباحامد سه نفری رفتیم مرکز بهداشت، قبل بیرون زدن از خونه 13 قطره استامینفن بهت دادم و رفتیم، خلوت بود و زودی نوبتمون شد، خانمه شما رو وزن کرد که 6800 بودی و خب مشخصه که کم وزن گرفتی، قدت 66 سانت و دور سرت هم فکر کنم 42 بود، خانمه گفت بهش غذا کمکی بده و دو هفته بعد بیار تا وزنش رو دوباره چک کنیم، بعد رفتیم برا واکسن، آقا تپله مثل همیشه رو صندلی نشسته بود و منتظر بود خطا من از واکسن زدنت دوباره فیلم گرفتم و این بار هم بابا حامد سریع بعد زدن واکسن بغلت کرد و بعد من خودمو رسوندم و تو بغل من خیلی زود اروم شدی، الهی قربونت برم عزیزدلم. تو راه خوابت برد، بابا جون رفت تو شهر برات ماهیچه بخره و منم تنها اومدم با شما و شیر خوردی و لالا کردی، خداروشکر خیلی بهتر از واکسن 4 ماهگی بود و فقط یه بار نصف شب من حس کردم بدنت داغه و با دستمال نم دار پاهات رو خیس کردم همین و اصلا تبت بالا نرفت، کمتر هم پات درد گرفت و نق نقت کمتر بود، فقط ما اشتباهی به جای سرلاک برنج بهت سرلاک گندم به عنوان غذای کمکی دادیم که بالا اوردی بعدش هم شیر خوردی باز بالا اوردی و بعد هم لالا کردی، دیگه بعدش حالت خوب بود. تجربه خاله هدی بهم گفت که روز اول بهت 15 قطره اهن ندم و از کم شروع کنم منم روز اول 5 قطره دادم و روز دوم 7 قطره و همین تعداد کم باعث شد که تو لب به هیچ غذایی نزنی و فقط شیر بخوری، تا قاشق رو میدیدی دهنت رو قفل میکردی، اصلا حتی آب هم نمیخوردی که خاله هدی به دادمون رسید و گفت بهش قطره اهن ایرانی ندین و یه مارک خارجی معرفی کرده که ما هنوز نخریدیم. میخوام بعد تموم شدن قطره آ.د بهت مولتی ویتامین بدم.

چند روزیه که برات سوپ ماهیچه از رو دستوری که پشت کارت واکسنت نوشته درست میکنم و خدا رو شکر دوست داری و خوب میخوری، حریره بادوم هم تغییر دستور داد خندونک بادوم رو بعد ازپوست کندن و رنده شدن میریزم تو دستمال و میذارم تو آب و آرد برنج میریزم و میخذارم بپزه، اینجوری بادوم ها رو نمیخوری و فقط عصاره شون رو میخوری که عالیه، غلظت مواد هم یه دست تر شده و راحت تر میخوری...بازم تشکر از خاله هدی تشویق در حال حاضر روزی سه وعده غذای سبک بهت میدم که گاهی دو بار حریره و یه بار سوپه گاهی هم برعکس. هر روز هم بهت آب جوشیده خنک میدم.

دو سه روز قبل هم رفتیم و گوشواره حلقه ای هاتو با گوشواره های فعلی عوض کردیم اسم این مدل رو نمیدونم چیه ولی بهتره و نمیتونی دست بندازی توش و بکشی که اذیت بشی چشمک

بهتر میشینی البته هنوز باید خیلی مواظب باشیم ولی بهتر شدی و هی به یه ور غش نمیکنی خندونک چند باری هم تو روروئک نشستی و خوشت اومده.

سعی میکنی حرف بزنی و ما عاشق این تلاشتیم. کلی کلمه میگی ولی نمیشه گفت با منظور خاصی ولی خب دد رو با منظور میگی چون هر بار میبریمت کنار در میگی دد و خودت غش غش میخندی. فدای خندیدنت بشم مامانی جون. امروز 6 ماه و 6 روزه ای دلبندم

پسندها (5)

نظرات (3)

مامان هدی
22 مهر 94 15:29
واااااااای غزل جونی. یاد سرلاک باز افتادم غصم گرفت. دورت بگردم خانوم نشستی. خدااااااا. گردنبدم داره.جان خوشگلم هزار ماشالله به این ناز دختر. ورودت به ماه هفتم زندگی مبارک باشه خانوم گل مرسی مامانش از لطفی که به من و دخترم داری.
مامان سمیه
پاسخ
ممنون خاله هدی. تو خیلی مهربونی و به ما لطف داری. بازم ممنونیم
مامان سحر
23 مهر 94 12:42
عزیز دلم دخمل منم همسن شماست...اونم نیم ساله شد...ایشالا 120 سال زنده باشی دختر ناااز
مامان سمیه
پاسخ
خدا حفظش کنه
زهرا مشهدی....
25 مهر 94 13:17
ای جانم شمیه چه ماهیه خدا حفظش کنه صد بار مشاشاءالله بهش گفتم ای جانم خیلی شبیه باباشه هاااا پ تو چ نقشی داشتی دخمل...؟ شوخی می کنم خدا ببخشه براتون عسلکم
مامان سمیه
پاسخ
مرسی. تا دیدم دخترا شبیه باباشون شدن.غزل ما هم عاشق باباشه و شبیه