مراسم شیرخوارگان
سلام دلبندم، کاش میدونستم روزی که این خاطره رو میخونی چند سالته و در چه حالی حالا که نمیدونم بذار من برات از این روزهات بگم، امروز دوم ماه محرمه و شما 6 ماه و 15 روزه ای، خیلی خیلی ناز و شیرین شدی قربونت برم، طبق رسم هر سال اولین جمعه از ماه محرم مراسم شیرخوارگان حسینی برگزار میشه و مامانا با نی نی های کوچولوی شیرخوره شون میرن عزاداری، من و شما هم امروز صبح ساعت 8 و نیم رفتیم، زندایی فائزه و علی هم بودن، شما تو مراسم خیلی خانم بودی و اصلا اذیت نکردی، یه کم خوابیدی و بقیه ش رو هم بازی میکردی و با دقت دور و برت رو نگاه میکردی ساعت 11 و نیم هم برگشتیم، الانم مثل فرشته ها لالا کردی، آخه خیلی خسته شدی قبولت باشه عمرم
یه خبر خیلی خیلی خوب، دو روز قبل وقتی 6 ماه و 13 روزه بودی صبح که بیدار شدی مثل همیشه خندان بودی و منم باهات بازی میکردم یه دفعه خیلی ناز و شیرین گفتی ماما اصلا از ذوق رو ابرا بودم چند دقیقه بعد از اتاق رفتم بیرون وقتی برگشتم بازم خندیدی و گفتی ماما ای فدای ماما گفتنت بشممممممممم. خیلی خیلی برامون عزیزی حالا تو این چند روز هی نگام میکنی میخندی و میگی ماما منم که از ذوق بال در آوردم
برا واکسن 6 ماهگیت که بردیمت خانمه تو مرکز بهداشت گفت وزنت کمه و دو هفته دیگه ببرمت، دیروز میشد دو هفته بعد و ما هم سه نفری با هم رفتیم مرکز بهداشت این بار وزنت 250 گرم بیشتر شده بود و شدی 7 کیلو و 50 گرم، الهی قربون قد و بالات برم من عزیزم خوشحال و خندان شدیم و خانمه هم گفت خوبه و دو هفته دیگه یعنی پایان 7 ماهگی ببریمت تا برات آزمایش خون بنویسه،گفت پایان 7 همه بچه ها باید این آزمایش رو بدن قطره آهن آیروویت که آلمانیه برات خریدیم و الان بهت روزی 10 قطره میدم و خدا رو شکر میخوری، باید به 15 قطره برسونم، مولتی ویتامین هم روزی 25 قطره که راحت میخوری، حریره بادوم و سوپ ماهیچه (گوشت ماهیچه گوسفندی، برنج، هویج،سیب زمینی، رشته فرنگی، گیشنیز و جعفری و کره) هم خدا رو شکر خوب میخوری و دوست داری، از دیروز هم دو بار بهت سیب دادیم که خوشت اومده البته خیلی خیلی کم ولی برا شروع خوب بود
حرف دیگه ای ندارم، الان میخواستم برات عکس از امروزت بذارم ولی نمیدونم چرا نمیشه، هر چی گوشی بابا رو میزنم به سیستم انگار نه انگار، حالا بعد دوباره تلاش میکنم