7 ماهگیت مبارک دردانه ام
عشق زیبای من سلام. امروز که دارم این خاطره رو ثبت میکنم شما 7 ماه و 4 روز سن داری عزیزم خیلی خیلی دوست داشتنی و عزیز هستی برامون. من و بابات بی نهایت دوستت داریم و هر بار نگات میکنیم پر از شادی و ذوق میشیم
از وقتی 6 ماه و 26 روزت بود بهت زرده تخم مرغ میدم.روزای اول اندازه یه نخود ولی بعد یه خورده بیشتر شد، الان هم شاید بشه گفت اندازه 3 تا نخود که با کره برات نرمش میکنم و میخوری. خدا رو شکردوست داری
دو شب قبل هم برا اولین بار بهت دو تا قاشق غذاخوری ماست دادم که خیلی دوست داشتی، ماست پاستوریزه پر چرب دیروز هم برا اولین بار توی سوپت جو پرک ریختم که غلظتش خیلی خوب شد امروز هم یه قاشق روغن زیتون بهت دادم که نصفشو خوردی
بعضی وقتا هم بهت سیب میدم، اینجوری که با قاشق کوچولو از سیب میتراشم و به صورت له و پوره بهت میدم. یه چند باری هم موز دادم که مقدارش کمتر از سیب بوده، ترسیدم شکمت سفت بشه، الان حریره بادوم و سوپ ماهیچه بیشتر از همه میخوری، تداد بادوم های حریره هم به 18 تا رسیده نوش جونت عزیزدلمممم
روز شنبه که اولین روز 8 ماهگی بود با هم رفتیم مرکز بهداشت، وزنت 7 کیلو و 200 گرم، قدت 67 سانت و دور سرت 43 بود، خدا رو شکر وزن گرفتنت بهتر از ماه قبل شده در کل تو یه ماه 400 گرم اضافه کردی که خوبه امیدوارم بتونی تو ماه 8 هم همین مقدار رو اضافه کنی
هفته قبل رفتیم شهر بابا جون. دو روزی بودیم، همراه بابا بزرگ و مامان بزرگت رفتیم، همه از دیدنت خیلی ذوق زده شدن، خونه عمه و عمو و دایی بزرگ بابا رفتیم، خونه بابا بزرگ هاشون هم رفتیم
چند روزیه بابا بزرگ و مامان بزرگ رفتن مشهد، بی صبرانه منتظر بازگشت و دیدن سوغاتی های گل دختری هستیم
به شدت انگشت شستت رو میخوری، نمیدونم باید چیکار کنم، فعلا که در برابرت خنثی عمل میکنم فقط خدا کنه برات عادت نشه که اصلا دوست ندارم