ماه اسمان ماماه اسمان ما، تا این لحظه: 9 سال و 23 روز سن داره
علی جانعلی جان، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

ماه آسمان ما

11 ماهه شدنت مبارک شادونه من

1394/12/11 11:57
نویسنده : مامان سمیه
557 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شکر پنیرم، حالت خوبه مامانی؟ خوشی؟ الان که دارم برات مینویسم رو پام نشستی و داری تلفن رو به شدت میکوبی رو زمین محبت  شما دقیقا 11 ماه و 2 روزه ای عزیزدلم

دو هفته قبل شما تب کردی و تا 4 روز تب داشتی خیلی شبا و روزای بدی بود، چند باری برات شیاف گذاشتیم آخه شما اصلا نه قطره و نه شربت استامینفن نمیخوری. بعد اینکه تبت قطع شد سرماخوردی و منم بعد تو سرماخوردم و اینچنین شد که چند روزیه درگیر دارو و ایناییم. روز شنبه 8 اسفند رفتیم پیش دکتر صبا برای چکاب ماهانه و اینکه روند سرماخوردگی کنترل بشه، دکتر گفت باید انتی بیوتیک مصرف کنی ظاهرا گوشت درد میکرد، وزنت هم 8200 بود که خب کمه و دکتر گفت به زو بهت غذا ندیم، گفت بعضی از بچه ها دیر شروع به وزن گرفتن و رشد میکنن و غزل هم جزو اون بچه هاس، قدت 74 سانت و دور سرت فکر کنم 45 بود محبت 

غزل نازم چند روزی که مریض بودی و تب داشتی خونه مون سوت و کور بود و غم عالم تو دل من و بابا بود و از وقتی خوب شدی بیشتر قدر زندگی رو میدونیم، وقتی میخندی دنیا رو به ما میدن، وقتی همه چی رو به هم میریزی پر از حس خوب میشیم بغل ماشالا هزار ماشالا یه دقیقه یه جا واینمیسی که همه میز و عسلی ها رو جمع کردیم ولی شما بازم از هر چیزی ببینی بالا میری کلا رو مبلی و هی دارم سعی میکنم بهت یاد بدم موقع پایین اومدن از مبل باید با پا بیای نه با دست و سر ولی اصرار اری به روش خودت عمل کنی خنده گاهی هم برا دل خوش کنیه من با پا میای که من کلی ذوق میکنم برات محبت

تو روز وقتی بابا خونه نیست میری جلو عکسش و هی میگی بابا بوسوقتی هم از سرکار برمیگرده کلی براش ذوق میکنی و از بغلش تکون نمیخوریبغل

خاله سمیرا (مامان اقا سامیار) تو وب نی نی شون از اینکه ناخن های سامیار رو چجوری میگیره گفته بود منم میخوام بگمزبان تا تقریبا 3 ماهگی وقتی داشتی شیر میخوردی بابا ناخن هاتو میگرفت بعد از اون وقتی داشتی بازی میکردی خودم دست به کار میشم و برات ناخن هایکوچولوت رو میگیرم، بعضی وقتا حوصله ت سر میره و دستتو میکشی ولی خب بیشتر ومواقع فقط به این کار من نگاه میکنی بوس فدای چشمای نازت بشم محبت

راستی هفتمین دندونت هم در اومده، چند روزی میشه که فک بالا سمت راست یه دوندو دیگه جوونه زده.مبارکت باشه عزیزدلمبغل

خاله اسیه و عمو حمید از چابهار برات یه بلوز شلوار خوشگل صورتی اوردن که مناسب برا تو خونه س و چند ماه دیگه اندازه ت میشه فسقلیه من محبت ازشون ممنونیمبوس

خونه تکونی هم شروع شده و شما حسابی کمک میکنی عزیزمخندونک اونقدر کمک میکنی که خسته میشی و ما سعی میکنیم وقتی خوابی به کاراامون برسیم بغل

غزل در شب یازده ماهگیش محبت

پسندها (4)

نظرات (2)

مامان تازه کار
12 اسفند 94 0:08
مبارک باشه یازده ماهگی غزل خانومک. بچه ها چقدر زود بزرگ میشن. انگار همین دیروز بود که خاطره ی زایمانت رو میخوندم و اشک میریختم و از خدا میخواستم که منم بتونم این لحظه های شیرین رو درک کنم. خدایا شکرت.
مامان سمیه
پاسخ
زمان خیلی زود میگذره/ خیلیزود غزل یه ساله شد و به همین زودی بزرگ و بزرگ تر میشه.خدا نی نی گلت رو حفظ کنه عزیزم
مامان سمیرا
12 اسفند 94 13:31
مبارک باشه غزل خانمی هفتمین دندون هم یازده ماهگی هم لباس خوشگلت عزیز دلم. ماشاالله چقدر قشنگ شمع فوت می کنی. تو عکس ها که زیاد لاغر به نظر نمیاد ولی خوب هشت کیلو م برای الانش کمه یه خورده. کدوم غذا رو دوس داره یا یکمی می خوره / از اون شروع کن بهش بده شاید اشتهاش باز شد. مثلا ماست اکثرا دوست دارن. بهش اول ماست بده اگه می خوره توش یکم برنج اضافه کن .بیشترش ماست باشه. دیدی می خوره برنجشو بیشتر کن . بعدا گوشت و بپز و اسیاب کن که خیلی ریز بشه بریز تو این ماست و برنج و گوشت و کره.برنجشم خیلی شل بشه. شاید اینجوری خورد.موقعی که گشنشه بهش بده
مامان سمیه
پاسخ
خیلی راه ها رفتم برا خوردنش سمیرا ولی فایده نداشته/جدیدا کشف کردم که غذاهای انگشتی رو بهتر میخوره و منم براش بیشتر اماده میکنم/دکتر میگه با اصرار بهش غذا نده ما هم منتظریم تا خانوم خودش غذا بخوره