روزای آخر سال
هر لحظه خدا رو شکر میکنم که اینقدر بهم لطف داشته که تو رو داده، زندگیمون با بودنت بیشتر از همیشه شیرینه، الهی شکررررررررررررررررررررر آخرین روزهای ساله و مثل هر سال من پر از حس های خوبم، خیلی اسفند رو دوست دارم همه شور و نشاط دارن و در حال بدو بدو و خریدن، ما هم کلی لباس خوشگل برا شما خریدیم، تازه رفتیم وسایل تولدت رو هم خریدیم، وسایل با سلیقه بابا حامد با تم هلوکیتی خریداری شده، دوسشو دارم به شدت ذوق عید و تولدت رو داریم ان شالله تولدت رو تو دو قسمت برا خانواده ها میگیریم
چند شب قبل مامان بزرگ اینا و عمه فاطمه اومدن خونه مون، مامان بزرگ یه پیرهن خوشگل قهوه ای با پاپیون طلایی برای شما دوخته بود که از این به بعد بتونی بپوشی خانمی خوشگلم عمو علی هم چند وقت قبل رفته بود ترکیه سفر کاری از اونجا برای شما یه تی شرت و دو تا شلوارک و دو جفت جوراب اورده بود لباسا خیلی قشنگ بودن من عاشقشون شدم وقتی پوشیدیشون ناز شده بودی و همه کلی ذوقت رو کردن الهی دورت بگردممممممممممممممممم
خونه تکونی ما هم تموم شده، الان یه خونه تمیز و مرتب داریم و منتظر عمو نوروزیم
فکر کنم 5 روز قبل بود که هشتمین دندونت هم جوونه زد، فک پایین سمت راست الان موش منی تو اونقدر خوشگل میخندی که نگو
شیرین کاری هات روز به روز بیشتر میشه قندکم، یه اردک پلاستیکی کوچولو داری که وقتی بالشو فشار بدی صدای اردک در میاد ازش اونو هی فشار میدی و همزمان خودتم صدای اردک در میاری یعنی عاشق این کارتم حلقه های هوشت رو هم بیشتر از قبل دوست داری همه رو میکنی تو دستت درست مثل النگو و باهاشون ذوق میکنی اونایی هم که کوچیکه و نمیره تو دستت میذاری دهنت، انگاری میخوای باهاشون برقصی با هر آهنگ و آوایی میرقصی هزار ماشالا کلی شیطونی یعنیاز هر جایی میری بالا و به هر وسیله ای دست میزنی همش باید چشمم بهت باشه که اتفاقی برات نیفته دیگه وقتی میری روی مبل موقع برگشت خودت با پا میای پایین و خیال من راحته از این بابت، امروز خونه مامان جون بودیم خاله فاطمه ی من داشت میرفت بیرون تو هم میخواستی که تو رو ببره دنبالش رفتی تو راهرو، منم دنبالت بودم البته بعد وقتی رسیدی به پله ها وایسادی و با پا شروع کردی به پایین رفتن جیگر منی تو باهوشششش دیشبم هی میخواستی به گلدان روی میز مامان جون دست بزنی بعد گلدان رو گذاشتیم روی مبل که مثلا دستت نرسه ولی ماشالا هزار ماشالا از مبل رفتی بالا و خواستی به گلدان دست بزنی من از دور گفتم دست نزنی غزل شما نگام کردی و دست نزدی انگاری با نگات خواهش میکردی که اجازه بدم دست بزنی منم برای امتحان اجازه ندادم و گفتم بیا پایین و دست نزن باورم نمیشد خیلی خانم گوش کردی و اومدی پایین و با گلدان کاری نداشتی عزیزدلمیییییییییییییییییییییی/حالا بعدا میام و بیشتر از شیرین کاری هات مینویسم الان وقتم کمه باید برم کار دارم/شما امروز 11 ماه و 14 روز سن داری و الان مثل فرشته ها خوابی