خوابیدن غزلی عوض شده
سلام گل گندم خوبی مامانی؟ خدا کنه وقتی داری این مطلب رو میخونی روز خیلی خوبی رو پشت سر گذاشته باشی و لبات خندون باشه امروز شما یک سال و 9 روزه ای و من و بابا به داشتنت افتخار میکنیم روز یکشنبه رفتیم و واکسن یه سالگیه شما رو زدیم، آقای پیر و مهربون مثل همیشه خنده رو لباش بود، وقتی بابا حامد رفت تا پرونده ی خانوار رو از اتاق بغلی بیاره اقای پیر به من گفت استین دست راستش رو بده بالا و بشین روی این صندلی، منم همین کار رو کردم و همش نگام به در اتاق بود تا بابا بیاد و تو رو بگیره چون من طاقت نداشتم ولی تا بابا بیاد اقای پیر و مهربون واکسن شما رو زد و شما هم حتی ذره ای نق هم نزدی عزیزدلم نگاهت به سرنگه بود و بعد اینکه تمام شد به اقاهه گفتی چیه؟ اقاهه هم کلی ذوق کرد و گفت واکسنه کوچولو الهی فدای شیرین زبونی هات بشم فسقلیه من از اونجا هم بابا برگشت خونه و من و شما رفتیم خونه مامان جون، شب هم بابا از سرکار اومد پیشمون و تولد دایی احسان رو جشن گرفتیم، دایی 21 ساله شد
دیشبم دوست دانشگاهی بابا به همراه خانم و دو تا بچه ش اومدن خونه مون، دخترشون 6 سالش بود و کلی با هم بازی کردین
وقتی خیلی نوزاد بودی مدل خواب رفتنت این بود که وقتی شیر میخوردی همون بغلم میخوابیدی یه کم که گذشت حتما حتما باید با شیر میخوابیدی چند ماه بعد حتما باید روی پا تکونت میدادیم تا خوابت ببره یه مدت کوتاهی هم باید بغلت میکردم راه میرفتم تو اتاق تا خوابت ببره حالا دو هفته ای میشه که مدل خوابت کامل تغییر کرده، حتما باید بعد شیر خوردن بذارمت تو رختخواب و پیشت دراز بکشم خودت هی غلت میزنی و تکون میخوری تا خوابت میبره الهی فدات بشم، اگه یه لحظه ازت فاصله بگیرم توی تاریکی اتاق متوجه میشی و میای طرفم و سرت رو میذاری کنارم و بازم به غلت زدن ادامه میدی
راستی در راستای به راه افتادن شما من دوباره روروئک رو اوردم تو خونه و شما رو گذاشتم توش، اصلا استقبال نکردی و وقتی هی برات شعر خوندم و رفتم تو اشپزخونه چند دقیقه بعد دیدم کنارم ایستادی خودت از توی رورئک اومده بودی بیرون و اومده بودی اشپزخانه ماشالا هزار ماشالا به این همه هوش و ذکاوت و توانایی شما عزیزدلم
امروز برای اولین بار تونستی در کابینت رو باز کنی و وسایل توش رو بریزی بیرون، فکر کنم دیگه لحظه ای نباید بذارمت تو اشپزخانه، همه ی ادویه ها رو ریختی بیرون الهی فدات بشم قشنگمممممم
چند تا از لباسات بهت کوچیک شده و بعد اینکه بشورمشان باید ورشون دارم، کلی ذوق میکنم وقتی لباسی بهت تنگ و کوتاه میشه