عاااااااااااااالللی
سلام شیرین زبانم، الهی مامان فدات بشه گل قشنگم دختر یک سال و 19 روزه ی من روز به روز شیرین زبون تر میشه و همه رو عاشق خودش میکنه
چند روزه که از برنامه خندوانه یاد گرفتی بگی عاااااالللی رامبد جوان میگه حالتون چطوره و تو هم مثل جمعیت حاضر تو استودیو میگی عاااااااااللللللللیی الهی فدای هوشت بشم، هی ازت میپرشم حالت چطوره و تو خیلی شیرین و ناز میگی عااااااااالللی
دیروز خاله اسیه و عمو حمید خونه مون بودن و با هم فوتبال نگاه کردیم و بعدشم شام خوردیم، تو اونقدر دلبری کردی و با خاله بازی کردی که اسیه میگفت وقتی غزل رو میبینم دلم میخواد بچه داشته باشم عشق منی دیگه
چند روزه با هم بیشتر ورزش میکنیم و دست و پاتو برات نرمش میدم، همزمان هم اسم اعضای بدنت رو برات میگم تو هم یاد گرفتی و هی دست میذاری رو پات و میگی پا فدات بشم الهی
چند روز قبل چند تا تیکه یخ ریختم توی یه ظرف و گذاشتم جلوت، هی یخ ها رو میگرفتی دست و خوشت میومد چند ثانیه بعد مینداختیشون زمین و منم برات توضیح میدادم که یخ سرده و تو هم با دقت گوش میکردی، کلی از این بازی استقبال کردی و خوشت اومد
به توصیه ی دکترت برات ازمایش اردار و خون انجام دادیم تا اگه خدای نکرده عفونتی داری معلوم بشه که خدارو شکر مشکلی نبود و حالت خوبه و وزن نگرفتنت هم به خاطر عفونت ادراری نیست دکتر مولتی ویتامینت رو خارجی کرد و گفت اینو بدیم بهت. خداروشکر دو سه روزه بهتر از قبل غذا میخوری امروز میخواستم برای صبحانه ت پودینگ درست کنم که همکاری نکردی و همش دوست داشتی بغل باشی. ان شالله امشب که خوابیدی درست میکنم که فردا صبح صبحانه نوش جان کنی
سه شنبه ای که گذشت همکار بابا با خانم و پسر یه سالش اومدن خونه مون، ماشالا هزار ماشالا پسرشون دو هفته ای از شما کوچیکتر بود ولی خیلی خوب راه میرفت اما از نظر کلمات و زبانی هنوز کلمه ای نمیتونست بگه و مامان باباش از اینکه شما کلی کلمه میگی خیلی تعجب کرده بودن.ماشالا به دختر عزیز و باهوشم
اون شب که حسین اینا (اسم نی نی شون حسین بود) اومدن خونه مون شب تولد گل پسری بود و چون این همکار بابا تو این شهر غریبن من تصمیم گرفتم برای حسین تولد بگیرم و غافلگیرشون کنم که موفق هم شدیم هر چند خیلی کارم زیاد شد ولی وقتی خوشحالی مامان بابای حسین رو دیدیم همه خستگی ها رفع شد مثل همیشه از کیک زیبایی که اون شب برای حسین درست کردم عکسی ندارم
الان شما خوابی و من منتظرم بیدار بشی تا بریم خونه مامان جون آخه خاله فاطمه میاد اونجا و ما هم دلمون براش تنگ شده میریم دیدنش