یازدهمین دندون غزلی در اومده و مامانش خبر دار نشده
سلاممممممممممممم هوراااااااااااااااا یه دندون تخت دیگه در آوردی و من تازه امروز دیدمش مبارکت باشه قند و نباتم این بار دندون تخته بالا سمت چپه و ظاهرا چند روزیه در اومده چون از مرحله شکاف لثه گذشته و یه خورده سفیدیش زده بیرون به سلامتی ان شالله عزیزدلممممممممم/ شما امروز یک سال و یک ماه و 12 روز سن داری گل نازم
پنجشنبه ای که گذشت رفتیم شهر بابا، عقد خاله ی بابا بود و ما روز جمعه برگشتم. شما خیلی خانم بودی و تو لباس خوشگل جدیدی که برات خریدیم حسابی دلبری میکردی حسابی خسته شدی اون روز چون فضا برای خوابت نبود و همش در حال بازی بودی
حسابی با نمک شدی و حرفای جدید یاد گرفتی
به خاله میگی آله هر بار صدات میکنیم میگی بله وقتی میخوای از مبل بگیری بلند بشی میگی یا علی حلقه هوش آبی رنگ رو میشناسی و میگی آبی اسباب بازی هات یا وسایل رو میگیری طرفمون و میگی ب ایر و برعکس هم دستو دراز میکنی طرفمون و میگی بده تا میگم غزل کجا بریم سریع میگی ددر وقتی میگم پاهات کو؟ دستتو میزنی به پات و میگی پا فدای شیرین زبونی هات بشم
خیلی چیزای دیگه هم هست ولی الان شما اجازه نمیدی بنویسم و نشستی رو کیبورد
اینجا هم روز قبل از جشن عقد خاله بابا که رفتیم برات لباس خریدیم... تو مرکز خرید مهستان