ماه اسمان ماماه اسمان ما، تا این لحظه: 9 سال و 26 روز سن داره
علی جانعلی جان، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

ماه آسمان ما

ماما گفتنت رو قربون برمممم

1395/2/28 16:58
نویسنده : مامان سمیه
251 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فرشته ناز و مهربون من محبت الهی مامان سمیه فدات بشه، الهی که مثل همین روزا همیشه خوش خنده و سلامت و شاد باشی عشقممم بوس شما در سن یک سال و یک ماه و 13 روزگی دوازدهمین دندون رو هم درآوردی البته هنوز لثه رو شکافته و سفیدیش نزده بیرون این دندون هم فک بالاس. مبارکت باشه فرشته کوچولوم محبت

دیشب مثل خیلی از مواقع کابینت ادویه ها رو میریختی بیرون منم کنارت بودم داشتم قطره مولتی ویتامینت رو باز میکردم که یه هو شیشه روغن زیتون از طبقه بالای کابینت افتاد کنار پات و شکست و همه روغنش پخش زمین شد خطا روغنش به کنار، ترسیدم نکنه افتاده باشه روی پات گریه سریع بلندت کردم و فکر کنم از این عکس العمل سریع من ترسیدی که خیلی جیغ کشیدی و گریه کردی سکوت هی بغلت کردم و باهات حرف زدم و گفتم خداروشکر که هیچی نشده نازگلم محبت اروم شدی و منم بردم خوابوندمت وقتی برگشتم بابا همه جا رو تمیز کرده بود حتی موکت کف آشپزخونه رو هم محبت ممنون بابا حامد بوس

حسن اتفاق دیشب این بود که یاد گرفتی بهم بگی ماما محبت وقتی خیلی ترسیدی گفتی ماما و دستت رو دراز کردی که بغلت کنم بوس الهی فدات بشم حالا از دیشب هی میگی ماما بغل وقتی میگم جانم عزیزم میخندی و مشغول کار خودت میشی بوس الهی فدات بشم عزیزدلممممممبوس  خیلی شیرین میگی ماما نانا منظورت اینه که ماما من نانازه تو ام اخه همش همینو بهت میگم تو هم تکرار میکنی و مثل موش میخندی فدات بشمممم بوسمحبت 

چند روز قبل که بابا حامد شیفت عصر بود من و شما همراه مامان جون و باباجون و دایی امیر (دایی من) اینا رفتیم باغ من فکر کردم با وجود شما سخت باشه و حوصله ت سر بره ولی خداروشکر کلی بازی کردی و با علی جون سرگرم بودی محبت چشمه هم رفتیم که کلی بدون نق نشستی سنگ بالای چشمه و پاهات رو آویزون کردی روی چشمه که چون خیلی فسقلی هستی نمیرسید به آب و هی سنگ مینداختی پایین محبت الهی مامان فدات بشه دلبندم بوس 

غذا خوردنت همچنان تعریفی نیست یعنی امروز سه چهار تا قاشق شیره انگور که با پودر نارگیل مخلوط کردم خوردی من میخواستم بال در بیارم ... چرا اینقدر بی اشتهایی تو دختر؟ وزنت کمه و من دوست دارم بند دلم همیشه سلامت باشه...خدا جون مواظب همه نی نی ها باش دختر منم همینطور محبتبوس

پنجشنبه ای که گذشت ما همراه عمو حمید و خاله اسیه رفتیم بیرون عصرانه بردیم جشنکلی خوش گذشت و شما نهایت همکاری رو کردی و یه خاطره خوب و شاد برامون درست شد زیبا

اینجا همون روز پنجشنبه س که رفتیم تپه حاج عنایت

اینجا هم حیدره س که هوا سرد بود سویی شرت بابا رو برات پوشوندم ...سویی شرت خودت کثیف شد مجبور شدم دربیارم از تنت...الهی فدات نگاه شیطنت آمیزت بشم محبت

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان سمیرا
6 خرداد 95 4:38
غزل جونی انشاالله همیشه به گشت شیطون کوچولوی من. همیشه شاد باشی عزیزم ... اتفاقا سامیار هم چند روز پیش منو ماما صدا زد انقد ذوق کردم ولی تا الان دیگه تکرار نکرده هنوز
مامان سمیه
پاسخ
ممنون خاله جون. چقدر بچه ها دوست داشتنی ان آخه