ماه اسمان ماماه اسمان ما، تا این لحظه: 9 سال و 29 روز سن داره
علی جانعلی جان، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

ماه آسمان ما

اولین قدم های قندعسلم

پسرک دلبند من دقیقا تو ده ماه و بیست و نه روزگی اولین قدم هاشو برداشت و ما رو حسابی خوشحال کرد😍 الهی مامان فدای پاهای کوچولوت بشه😘  انقدر خودش از راه رفتن مستقل ذوق زده میشه که یه هو تلپی میشینه و برا خودش دست میزنه سومین دندان گل پسر هم در یازده ماه و دوازده روزگی جوانه زد و کلی ذوق کردم برلش.مبارک باشه عزیزدلم تو مرا جان و جهانی، روح و روانی، آرامش جانی علی قشنگم😍 دختر فرشته مامان هم انقدر خانم و باشعوره که هر لحظه دلم میخواد قربونش بشم با دوست کوچولوش السا جان یه روز حسابی بازی کردن و کیک پختن و ذوق کردن فرشته های عزیز😘 امشب تولد پسردایی های کوچولوی من دعوتیم و مطمئنم حسابی به بچه ها خوش میگذره...فردا...
28 مرداد 1398

روز دختر و ده ماهگی گل پسر

چند روزی از پنجمین روز دختر غزل جونم میگذره و من امروز فرصت کردم بیام اینجا و از خاطرات این مدت بگم. روز دختر غزل جونم یه قلک از طرف باباحامد یه عروسک از طرف من و یه لپ لپ از طرف علی جون کادو گرفت. اون روز صبح با بابا رفتن شهربازی و عصرم رفتن تئاتر بچگانه😍 عزیزدلم تو روز دختر کلی خوشحال بود و احساس خوبی داشت شکرخدا. علی کوچولو هم پایان ده ماهگی رو خندان و خوشحال با دو تا دندون تو فک پایین جشن گرفت. این روزها علی با گرفتن از دیوار و وسایل راه میره.از تخت غزل و جاهایی که ارتفاع زیادی ندارن بالا میره دست میزنه بای بای میکنه به به و بابا میگه به غزل میگه غا که کلی ذوق میکنیم براش😇 از هرجایی سردرمیاره فسقلی خان. بسیار ب...
21 تير 1398

9 ماهگی شکوفه گیلاس

سرسبز و با طراوت و دوست داشتنی هستی علی من😍  امروز 9 ماهه شدی و من و بابا و غزل از داشتنت بی نهایت خوشحالیم😊 به مناسبت این روز قشنگ صبحانه رو رفتیم در دامن طبیعت خوردیم و کلی هوای خنک بهاری تنفس کردیم. دختر قشنگم برای صبحانه امروز پیشنهاد تپه حاج عنایت رو داد و ما هم مشتاقانه پذیرفتیم. علی کوچولو این روزا با گرفتن از وسایل راه میره و کلی دلبری میکنه. به به میگه ،آب میگه دست میزنه و به شدت هم به بابا حامد وابسته س وقتایی که بابا خونه باشه از بغلش پایین نمیاد.😘 خدا بابا رو برامون حفظ کنه الهی😍  شنبه غزل و علی هر دو باید برای چک قد و وزن برن بهداشت. غزل چون وزنش کم بوده و علی هم چک 9 ماهگی داره. خدا به همه بچه ها...
16 خرداد 1398

دومین دندان علی جوانه زد

دومین دندان گل پسر ما تو سن 8 ماه و 22 روزگی جوانه زد.مبارک باشه پسر عزیزم😍 چند روزیه شکم گل پسر شل کار میکنه و انروزم حسابی پوستش ملتهب بود و سوخته که از اثرات دندان درآوردنه. امیدوارم با جوانه زدن دندونش این عوارض رفع بشه گل دختر و گل پسر نازنینم من انقدر خوشحالم شما رو دارم که نگو. الهی همیشه شاد و خوشبخت باشین غزل این روزا عجیب عاشق بیرون رفتن و مهمانی رفتنه، بیشتر از هرجا هم خانه مامان منو دوست داره که میتونی هر چقدر خواست تو حیاط آب بازی کنه علی هم همراهی میکنه خواهر جونش رو😍 فدای هر دوی شما بشم که انقدر به هم وابسته شدین.هر طرفی از خانه غزل باشه علی میره اونجا، علی وابستگی بسیار شدیدی به باباش داره یعنی اصلا غز...
7 خرداد 1398

رویش اولین دندان علی جان

گل پسر عزیزم اولین دندان شما در هفت ماه و 18 روزگی جوانه زد و ما رو کلی خوشحال کرد. الهی به سلامتی و راحت بقیه دندان های شما دربیاد آقا پسر مهربونم😊 هر چی از آقایی و نجیبی و خنده رویی شما بگم کم گفتم عزیزم. بسیار وابسته به من و غزل و بابایی و خیلی عالی باهامون ارتباط برقرار میکنی😇 اخ که چقدر دوستت دارم عزیزم. آخ من فدای چشمای همیشه خندان و درخشانت بشم کلی با خواهری بازی میکنین و بهتون خوش میگذره. هنوز علی جان نمیشینی ولی چند قدمی چهار دست و پا میری و این یعنی به زودی دیگه سینه خیز نمیری و ما برات غش و ضعف میکنیم هی😀 دختر نازنینم هم این روزا دلبرتر شده و من شیفته حرفاشم.امروز تو شبکه پویا نقاشی دخترکم رو نشان داد و کلی ذوق ...
2 ارديبهشت 1398

چکاب 4 سالگی و هفت ماهگی گلای من

سلام قشنگای من. روز شنبه یعنی هفدهم فروردین همه با هم رفتیم مرکز بهداشت برای چکاب. غزل خانوم 13 کیلو با 99 سانت قد بود علی آقا 8600 با قد 71ونیم سانت بود. خانم مرکز بهداشت گفت غزل وزنش کمه و باید بیشتر رسیدگی بشه اما خب غزل واقعا خوب غذا نمیخوره و ما هم راضی نیستیم ولی کاری نمیشه کرد.حالا همون روز صبح بردیم آزمایش خون گرفت که از نظر تیرویید چک بشه که شکرخدا مشکلی نداشت فقط یه مقدار کم خونی داره که امیدوارم با مصرف مکمل و اینا حل بشه. علی هم این روزا غذای کمکی میخوره و میشه گفت خوب استقبال میکنه.حریره رو با سیب پوره شده براش طعم دار میکنم که خوشش میاد. چن روز قبل رفتیم خانه مامان جون و پیاز و نخود تو  حیاط کاشتیم و کلی منتظریم نتیجه ش رو...
25 فروردين 1398

تولد چهار سالگی دختر نازم

دختر قشنگم تولدت هزاران بار مبارک نفسم😍 تولد امسالت رو روز چهارم فروردین خانه عمه فاطمه گرفتیم.همه فامیل پدری بودن و حسابی خوش گذشت. الهی که همیشه شاد و خندان باشی عزیزدلم. کیک به سلیقه خودته که این روزا با وجود اینکه فیلمش رو ندیدی ولی عاشق شخصیت انیمیشنی السا و خواهرش شدی.من و بابا دوستت داریم و سلامتی و شادی تو برامون خیلی مهمه عزیزدلم😇 روز هفتم فروردینم کنار خانواده من برات جشن گرفتیم و کلی بهت خوش گذشت و حسابی بازی کردی😘 چند روز پیش هم من و شما با هم رفتیم گردش حسابی و دو سه ساعتی باهم بازی کردیم و لذت بردیم. این روزا علی جان هم غذای کمکی میخوره و همین باعث شده من و غزل بتونیم بریم بیرون و نگران گرسنگی علی نباشیم...
13 فروردين 1398