عشق 8 ماه و 8 روزه ما
سلام عمر مامان و بابا سلام گل زیبای خونه غزل من و بابا بی نهایت دوستت داریم، الان که اینو میخونی بدون که وجودت زندگیمون رو زیر و رو کرده، بدون که این روزها که 8 ماه و 8 روزه ای من و بابات برای کوچکترین حرکتت ذوق میکنیم، بدون که تو برای ما بی نهایت عزیزی و سلامتی و خوشبختیه تو بزرگترین اروزی مشترکمونه غزل نازنین ما روز 10 آذر برای چکاب بردیمت پیش دکتر صبا، وزنت 7 کیلو و 600 شده قدت 69 سانتی متر و دور سرت فکر کنم 43 و نیم. الهی که همیشه سالم و شاد باشی عزیزدلم
این روزها هیچ نوع غذای کمکی نمیخوری، حتی سوپ، فقط و فقط شیر خودم، الان دو هفته ای میشه که دیگه منم سوپ برات درست نکردم، امیدوارم زودی اشتهات برگرده نفسم
روز یکشنبه بابایی که رفت سرکار من و شما با هم رفتیم خونه مامان جون و برای شما آش دندونی درست کردیم، راحت بود و بی نهایت خوشمزه، خودت هم از آش خوردی ..خوشت اومده بود ظاهرا
همون روز یکشنبه اولین برف عمرت رو دیدی و با تعجب از پنجره بیرون رو نگاه میکردی عشق مای تو دختر
شب هشتمین ماهگردت برای پای سیب درست کردم و کلی عکس انداختیم، این بار شما با دیدن شمع بی قرار شدی و کلی جیغ کشیدی یعنی تا موقعی که شمع روشن بود اصلا اروم نشدی وقتی شمع رو خاموش کردیم هم تا مدتی چسبیده بودی بغلم و نمیذاشتی تکون بخورم...الهی قربونت برمممممممممم
واکنش غزل بعد از دیدن شمع روی کیک ماهگرد