این مدت کجا بودیم؟
سلام دلبندم، این مدت خونه بودیم آخه یه جوری تیتر زدم انگاری سفر قندهار بودیم ولی خب دقیق بخوام بگم این روزها همش خونه بودیم و فقط عصرها حتما حتما باید بریم بیرون تا شما روحیه ت خوب بشه جمعه هفته قبل من و شما و بابا به همراه باباجعفر و مامان جون رفتیم باغ، کلی خوش گذشت اونقدر آب بازی کردی و برگ چیدی که موقع برگشت حسابی خسته بودی
اونقدر تو آب چشمه بازی کردی که پاهات حسابی یخ کرده بود ولی حاضر نبودی از آب بیای بیرون که
یه روز رفته بودیم بیرون عروسک مورد علاقه ت رو هم برات برده بودیم تو هم کلی باهاش بازی کردی، مینداختیش زمین بعد خم میشدی ورش میداشتی، اونقدرم این کار برات جذاب بود که هر سه چهار قدم یه بار عروسکتو مینداختی زمین بعد ورش میداشتی ، اینجا هم داری همون کار رو با خنده و شادی انجام میدی تا برسیم خانه شب شده بود دیگه
علاقه زیادی به خوندن جزوه های دایی حسین داری
یعنی عاشق حمومی، روزی چند بارم بری حموم بازم دلت میخواد بذارمت تو وان و آب بازی کنی هی میری در حموم رو میزنی و میگی حم اگه نبریمت چنان گریه ای میکنی که نگو آخه هر روز نمیشه که دخترم، قربون ژست حمومیت برمممممم
امروز یک سال و 4 ماه و 19 روز سن داری دلبندم، راستی خاله مریم، مامان مرسانا جون (دوست مامان) دوباره داره مامان میشه هر چند مرسانا هنوز خیلی کوچولوه و فقط یک سال و یک ماهشه ولی خاله خیلی خانم قوی ای هست و مطمئنم خدا هم کمکشون میکنه ان شالله بارداری و زایمان راحت و سلامتی رو داشته باشه