هماهنگی کارهای آخر سال
سلام قشنگم، صبح بخیر، دیدی چه صبح زیباییه؟ صبحی که با تکونای تو شروع میشه، بعدش پرده رو کنار میزنم و میبینم ریز ریز برف میباره، واسه برف باریدن یه خورده دیره ولی خب این حال منو خوب میکنه، دستمو میذارم رو شکمم و نازت میکنم، تکونات بیشتر میشه، وبلاگ حسنا جون رو باز میکنمآهنگ لالایی میخونه، تکونای تو بیشتر میشه، برات از حال خوبم میگم، از اینکه مادر و دختر تا ساعت 10 صبح خوابیدیم، از اینکه میخوایم برا ناهار آش دوغ درست کنیم، از اینکه میخوایم با کمک هم یه خورده خونه رو مرتب کنیم، تو این مدت تو با تکونات حرفای مامانو تائید میکنی و دلشو آب مامان میاد سیستم رو روشن میکنه و شروع میکنه تایپ همین لحظات و حرفا، بابا با وایبر بهمون سلام و صبح بخیر میگه و قربون صدقه مون میره تو چت بابایی عکسی از هفته 37 جنین میفرسته و بازم قربون دست و پا و باسن کوچولوی تو میشه، آخه شبا باسنت رو فشار میدی و شکم مامان یه وری میشه، بعد ما از ذوق دست و پامونو گم میکنیم، اونقدر این روزها شکر خدا میکنم که مبادا یادم بره تو نعمت بزرگی هستی، نعمتی که فقط حاصل بزرگیه خداس نه خوبی من و بابا، الهی که همیشه سالم و خندان باشی عمرم امروز تا ظهر مادر و دختر میخوایم کارای مورد علاقه مون رو انجام بدیم، تلوزیون نگاه کنیم، آهنگای شاد گوش کنیم، عکس مسافرتای من و بابا رو ببینیم، آشپزی کنیم، تازه میخوایم دستور پخت پیتزا تو ماهی تابه رو هم در بیاریم از تو نت تا فردا پس فردا درستش کنیم، آخه دلمون هوس کرده، خلاصه که مطمئنم روز خوبی با هم خواهیم داشت.
راستی دیروز غروب زنگ زدم دکترم و پرسیدم چه روزی برم برای معاینه داخلی که گفت تو هفته 37 که میشه از فردا، منم به منشی گفتم واسه شنبه بهمون وقت بده، یکشنبه هم برای آرایشگاه وقت گرفتم، حالا امروز باید زنگ بزنیم آتلیه و برای دوشنبه وقت بگیریم، یعنی همه کارها تو وقت خودش انجام میشه ان شالله
کارای خونه تکونی هم دیگه تموم شده، مامانم گفته یه روز میاد و حموم رو هم میشوره، خدا تن سالم و دل خوش نصیب همه بنده ها بکنه قسمت من و همسرم و دخترمم بکنه
حالا هفته بعد میام و از انجام دقیق برنامه ها برات مینویسم قشنگم.
آخرین روز هفته 36 هستیم دختر خانومم