زندگی تو خانه خودمون
سلام عشق مامان و بابا، از همون روزی که وارد زندگیه قشنگمون شدی میدونستیم که با خودت برکت میاری، نشونه شم خرید خونه بود، بله عزیزدلم خدا با ورود تو نگاه مهربونش رو بیشتر به ما داشت و تونستیم چند روز مونده به ماه رمضان خونه بخریم، یه خونه نقلی 60 متری نزدیک خونه قبلیمون، خوبیش دو خوابه بودنشه، عمر مامان صاحب اتاق شد این مدت هم که واست پست نذاشتم مشغول اسباب کشی بودیم که با کمک خانواده ها خدارو شکر انجام شد، هر دو خانواده بهمون کمک کردن که ازشون ممنونیم.
تو این مدت ماشالا هزار ماشالا پیشرفت های زیادی داشتی، مثلا میتونی رو یه طرف بدنت بچرخی سعی میکنی غلت بزنی ولی هنوز موفق نشدی، دو سه بار دیگه خیلی شیرین و دلبرانه با صدا خندیدی که شادی عالم به دلمون اومده، صداهای عجیب و مختلفی از خودت در میاری که ما عاشقشونیم و هزار بار قربون صدقه ت میریم برا هر کدامش، دستاتو مشت میکنی و میخوریشون اونم با اشتهای زیاد، لباس خودت و یا هر کسی که بغلت کرده رو سفت میگیری که من عاشق این کارتم، با چشم همه رو به خوبی دنبال میکنی و تا جایی که در دیدت باشن نگاه میکنی، خیلی خیلی بهتر گردن میگیری و اینجوری بغل کردنت راحت تر شده، پاهات قوی تر شده و وقتی میذارمت رو پام که بخوابی محکم با لگد میزنی تو شکمم، از شیر خوردنت بگم که خیلی فرق کرده، ماشالا هزار ماشالا بازیگوش شدی و اگه دور و برت صدا باشه سرتو برمیگردونی ببینی چیه و کیه موقع شیر خوردن هم هی نگاه به صورتم میکنی و میخندی البته اینا وقتاییه که خیلی گرسنه نیستی و روزه شبا که برا شیر بیدار میشی خیلی اروم شیر میخوری و میخوابی قربونت برم الهی فکر میکنم پشک سایز دو برات دیگه کوچیک شده و باید سایز سه بخریم
هفته قبل یه روز کامل شیر نخوردی و خیلی خیلی بی تابی میکردی که ما فهمیدیم گرمته، آخه خونه جدید کولر نداشت، واسه همین من و تو دو روزی رو رفتیم خونه مامان من و شنبه صبح بابا همراه مامان و باباش رفتن و یه کولر خوشگل خنک برامون خریدن، کولره شد کادوییه خونه جدیدمون که ازشون خیلی ممنونیم. حالا خونه مون خنکه و غزل خانوم خوشحال شب اون روزی که شیر نمیخوردی بردیمت دکتر که معاینت کرد و گفت خدا رو شکر هیچ مشکلی نداری و حالت کاملا خوبه، الهی شکر گفت از این به بعد نیاز تو به شیر کمتر میشه، گفت تو این سن بچه ها گونه هاشون گوشت میگیره واسه همین شیر خوردن زیاد براشون سخت میشه، فکشون هم قوی شده و با هر بار میک زدن شیر بیشتری میخورن و نیازی به نگرانی نیست.
حدود 12 یا 13 روز قبل دختر خاله مریم (دوست مامان) به دنیا اومد، قراره با خاله سرور بریم دیدنش. نی نی خاله سرور هم حالش خدا رو شکر خوبه و احتمالا شازده پسر باشه
شنبه ای که گذشت من و تو همراه خاله سمیه و نیکا رفتیم خانه خاله هدی و حسنا جون، هر چند زمان کمی اونجا بودیم ولی بهمون خیلی خوش گذشت، خاله هدی خیلی مهربون و مهمان نوازه، شبش هم با عموی بزرگ من و خانواده ش رفتیم پارک شام
دیشب مامان اینای من افطار مهمونمون بودن و برای من به رسم هر سال افطاری اوردن امشبم مامان اینای بابا دعوتن. یه سری از کارام مونده که الان باید برم انجامشون بدم. تو و بابا جون هم دو ساعتی میشه خوابین، الانا دیگه وقت بیدار شدنتونه گلای من
تولد سه ماهگیه عشقمون