ضعیف شدن مامانی
دختر نازنینم این روزها من حالم زیاد خوب نیست ضعف میکنم و سرگیجه دارم، نمیدونم چرا انقدر فشارم پایینه، جمعه شب که بابا شیفت بود اونقدر حالم بد شد که زنگ زدم مامان بزرگت اینا اومدن و تو موندی پیش مامان بزرگ و من و بابا بزرگ و دایی احسان رفتیم بیمارستان و به خاطر فشار پایین من برام سرم زدن. وقتی برگشتیم ساعت 1 بود و تو هنوز بیدار بودی عزیزدلم سریع بغلت کردم و لالا کردی دیگه میشه گفت چهار دست و پا میری. فقط وقتی میخوای به سرعت به هدفت برسی سینه خیز میری کوچولوی دوست داشتنی من یه کار خطرناک هم یاد گرفتی اینکه به هر چیزی دست میگیری و بلند میشی، به مبل و میز تبلوزیون، امروز به جای سیب و پیاز گرفتی تا بلند بشی و منم سریع گرفت...
نویسنده :
مامان سمیه
16:46