ماه اسمان ماماه اسمان ما، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره
علی جانعلی جان، تا این لحظه: 5 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

ماه آسمان ما

سیزده ماهگیت مبارک گل پونه

سلام عمرم، روز نهم اردیبهشت سیزده ماهه شدی و من و بابا خوشحالیم که تو رو داریم عزیزم  امروز یک سال و یک ماه و سه روزه ای   روز پنجشنبه که سیزده ماهگیه شما بود عمو امین (عموی بابا) اومدن خونه مون، بعد ناهار همه با هم رفتیم د ی وین و عصرانه خوردیم، خیلی جای قشنگیه، سر سبز و عالیه  از همون روز پنجشنبه شما بی قراری و فکر میکنم به خاطر دندون تختیه که داره در میاد اما متاسفانه تب و استفراغ هم بهش اضافه شده،امروزم شکمت شل کار میکنه، نگرانم غزلی نکنه ویروسی باشه دخترم  امروز خاله هدی گفت دخترش الوچه خورده و اینجوری شده، (البته نمیدونم گفت اینجوری شده یا گفت حواست باشه الوچه ندی که ممکنه غزلی مریض بشه) خیلی اعصابم خورده و حر...
12 ارديبهشت 1395

دومین دندون تختت مبارک غزلم

سلام گل مامان، دیروز یعنی درست وقتی یک سال و 27 روزت بود دومین دندون تختت و یا بهتر بگم دهمین دندونت جوانه زد عشقم  هورااااااااااااااااااا الا شما دیگه نازگل ده دندونه ی منی  این دندون سمت راست پایینه و امیدوارم بدون درد و اذیت کامل بیاد بیرون هفته ای که گذشت چند تا مناسبت خوشگل موشگل داشت، اولیش رو شغل باباجون بود دومیش هفتمین سالگرد ازدواج من و باباجون و سومیش روز پدر  دقیقا تو همون روزها پسرعموی بابا (احسان اقا) اینا اومدن خونه مون و ما حسابی سرمون گرم اونا بود روز پنجشنبه که میشد روز پدر هم من و شما و بابا با هم رفتیم رستوران و کلی غذای خوشمزه خوردیم   شبش هم رفتیم دیدن باباجون و بابابزرگ از شیرین کاریه ج...
6 ارديبهشت 1395

عاااااااااااااالللی

سلام شیرین زبانم، الهی مامان فدات بشه گل قشنگم  دختر یک سال و 19 روزه ی من روز به روز شیرین زبون تر میشه و همه رو عاشق خودش میکنه   چند روزه که از برنامه خندوانه یاد گرفتی بگی عاااااالللی  رامبد جوان میگه حالتون چطوره و تو هم مثل جمعیت حاضر تو استودیو میگی عاااااااااللللللللیی  الهی فدای هوشت بشم، هی ازت میپرشم حالت چطوره و تو خیلی شیرین و ناز میگی عااااااااالللی   دیروز خاله اسیه و عمو حمید خونه مون بودن و با هم فوتبال نگاه کردیم و بعدشم شام خوردیم، تو اونقدر دلبری کردی و با خاله بازی کردی که اسیه میگفت وقتی غزل رو میبینم دلم میخواد بچه داشته باشم  عشق منی دیگه   چند روزه با هم بیشتر ورزش م...
28 فروردين 1395

خوابیدن غزلی عوض شده

سلام گل گندم   خوبی مامانی؟ خدا کنه وقتی داری این مطلب رو میخونی روز خیلی خوبی رو پشت سر گذاشته باشی و لبات خندون باشه   امروز شما یک سال و 9 روزه ای و من و بابا به داشتنت افتخار میکنیم   روز یکشنبه رفتیم و واکسن یه سالگیه شما رو زدیم، آقای پیر و مهربون مثل همیشه خنده رو لباش بود، وقتی بابا حامد رفت تا پرونده ی خانوار رو از اتاق بغلی بیاره اقای پیر به من گفت استین دست راستش رو بده بالا و بشین روی این صندلی، منم همین کار رو کردم و همش نگام به در اتاق بود تا بابا بیاد و تو رو بگیره چون من طاقت نداشتم ولی تا بابا بیاد اقای پیر و مهربون واکسن شما رو زد و شما هم حتی ذره ای نق هم نزدی عزیزدلم   نگاهت به سرنگ...
18 فروردين 1395

واکسن یک سالگی موند برا فردا

گل گلابم عشق خوشگلم امروز یک سال و 5 روزه ای و هنوز واکسن یک سالگی برات نزدیم، امروز رفتیم مرکز بهداشت که گفتن فقط یکشنبه ها واکسن یک سالگی میزنن، قد و وزنت رو چک کرد که وزنت 8 کیلو و 450 گرم بود و قدت 72 که من فکر میکنم اشتباهه اخه ماه قبل قدت 74 بود حالا میگه 72!! با دقت چک نمیکنن متاسفانه   دور سر خوشگلت هم 45 و نیم بود، فقط وزنت کمه که خانمه گفت بهش غذا بده منم گفتم وقتی نمیخوره نمیتونم به زور بریزم دهنش که   والا    امروز 5-6 تا قاشق کوچولو غذایی که شامل گوشت چرخ کرده و برنجه خوردی یه تیکه هم پرتقال و مقدار خیلی کمی هم سرلاک گندم و خرما، امروز بابا برات برای اولین بار سرلاک قوطی ای گرفت که ان شالله بخوری...
14 فروردين 1395

یک سالگیت مبارک همه کس ما

یک سال از تولدت گذشت و چه یک سال قشنگی   به تعداد روزهای این یک سال به تعداد خنده های تو به تعداد ذوق های من و بابا حامد توی این یک سال خدا رو شکر میکنم، الهی که همیشه تنت سالم و دلت خوش باشه   من و بابا حامد عاشقتیم و هر لحظه بابت داشتنت خدا رو شکر میکنیم عزیزدلممممم    دیشب مامان و بابا و دو تا داداش های من به همراه مامان بزرگم خاله فاطمه و دایی نادر و دایی بهمن اومدن خونه مون و با هم تولد شما رو جشن گرفتیم، خوش گذشت کلی خندیدیم و عکس بازی کردیم   امشب هم خانواده ی بابا حامد میان تا کنار هم تولد شما رو جشن بگیریم   البته عمه فاطمه و همه زهرا سرماخوردن و عمو علی هم تهرانه و نمیتونن بیان&n...
9 فروردين 1395

روزای آخر سال

هر لحظه خدا رو شکر میکنم که اینقدر بهم لطف داشته که تو رو داده، زندگیمون با بودنت بیشتر از همیشه شیرینه، الهی شکررررررررررررررررررررر  آخرین روزهای ساله و مثل هر سال من پر از حس های خوبم، خیلی اسفند رو دوست دارم همه شور و نشاط دارن و در حال بدو بدو و خریدن، ما هم کلی لباس خوشگل برا شما خریدیم، تازه رفتیم وسایل تولدت رو هم خریدیم، وسایل با سلیقه بابا حامد با تم هلوکیتی خریداری شده، دوسشو دارم  به شدت ذوق عید و تولدت رو داریم  ان شالله تولدت رو تو دو قسمت برا خانواده ها میگیریم چند شب قبل مامان بزرگ اینا و عمه فاطمه اومدن خونه مون، مامان بزرگ یه پیرهن خوشگل قهوه ای با پاپیون طلایی برای شما دوخته بود که از این به بعد بتونی ...
23 اسفند 1394